کتاب خاله پیرزن

Khaleh Pirezan
(قصه هایی از ادبیات شفاهی ایران)
کد کتاب : 39939
شابک : 978-6226630153
قطع : رحلی
تعداد صفحه : 32
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 دی

معرفی کتاب خاله پیرزن اثر افسانه شعبان نژاد

کتاب خاله پیرزن توسط افسانه شعبان نژاد بازنویسی شده است و شامل قصه هایی از ادبیات شفاهی ایران است. این کتاب را مانلی منوچهری تصویرگری کرده است. کتاب خاله پیرزن توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است. در بخشی از کتاب آمده است:
" یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود یک خانه ی نقلی بود. توی این خانه خاله پیرزن زندگی می کرد. خانه یک حیاط داشت. حیاط یک باغچه داشت. خانه یک اتاق داشت. اتاق یک طاقچه داشت. یک شب خاله پیرزن شامش را خورد. پنجره را باز کرد. باد سرد هوهو از لای پنجره به اتاق آمد. خاله پیرزن گفت: «وای ! وای ! چه بادی ! چه سرمایی!» بعد پنجره را بست. رختخوابش را پهن کرد. لحاف را روی خودش انداخت و خوابید . ولی هنوز چشمش بسته نشده بود که صدایی شنید."

کتاب خاله پیرزن

افسانه شعبان نژاد
مي‌گويند اول ارديبهشت ماهِ سال چهل و دو در شهداد وقتي كه بلبل‌هاي خرمايي شاد از هواي بهاري، ‌لابه‌لاي شاخه‌هاي نخل اين سو و آن‌سو مي‌پريدند و آواز مي‌خواندند، صداي گريه‌هاي نازك و كشدار نوزادي كه هشتمين عضو از خانواده‌ي شعبان‌نژاد بود، به نرمي با صداي بلبل‌ها در هم آميخت. صدايش با نسيم ملايمي كه از كوير مي‌آمد و برگ‌هاي نارنج و پرتقال باغ را نوازش مي‌كرد، همراه شد.آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه رو...
نکوداشت های کتاب خاله پیرزن
یک شب خاله پیرزن شامش را خورد. پنجره را باز کرد. باد سرد هوهو از لای پنجره به اتاق آمد. خاله پیرزن گفت: وای وای چه بادی! چه سرمایی ! بعد پنجره را بست. رختخوابش را پهن کرد. لحاف را روی خودش انداخت و خوابید ولی هنوز چشمش بسته نشده بود که صدایی شنید و...

قسمت هایی از کتاب خاله پیرزن (لذت متن)