با دست به معابد بهشت و جهنم منطقه ییلاقی گنتینگ در پشت سرم اشاره کردم و توضیحاتی کامل و جامع دادم. این که نقاشی های روی معبد درباره چیست و چه منظوری دارد. زادمرگ و الباقی چیزها. چند مرد جوان گروه نیشخند می زدند و تکه می انداختند. سعی کردم آن ها را نادیده بگیرم، اما متاسفانه شدنی نبود. از آن نخاله هایی بودند که به هر جنس مونثی که از کنارشان رد می شد، متلک می انداختند. آن هم به فارسی! دوباره سعی کردم آن ها را نادیده بگیرم و حواسم را روی پیرو پاتال های گروه گذاشتم. اما آن ها هم هر کدام ساز خود را می زدند . چند تایی مشغول عکس گرفتن بودند و یکی هم با انگلیسی دست و پا شکسته، مشغول راهنمایی یک دسته توریستی بود که می خورد انگلیسی باشند خنده ام گفت و صحبت هایم را درز گرفتم و...