این کتاب، داستان احداث سدی مرزی ست. قصه ای که در کارگاه های راه سازی و سدسازی می گذرد. داستانی کارگاهی که بر داستان نویسی کارگاهی می شورد. چنانکه از باورها و سلیقه های داستان های برساخته ی کارگاه های داستان نویسی و طبع طبقه متوسط می گسلد و تبدیل به بستری برای کنش میان کارگر و کارفرما می شود. و البته که مهم تر از آن میدان درگیری بین کارگران و کولبران است. کارگرانی در کار مهار طغیان آب ها و کولبرانی در کار طغیان بر مرزها...
در این داستان همراه با آب گیری سد، روستای گوراب رفته رفته غرق می شود، و روستانشینان در سودای گورهای آباء و اجدادی شان، استخوان ها را از خاک درآورده به گورستانی دیگر می سپارند. انکار که سد نه تنها زندگی زنده ها را دگرگون می کند، بلکه تاریخ مردگان را هم درهم می آشوبد.
کتاب بزها به جنگ نمی روند