بلند بلند هی هایی کشیدم و شماره را دوباره گرفتم. هلاهل ریخته به حلقوم عرق از پشت گوش هام می چکید. روی اولین زنگ که خورد قطع کردم. هن هنه ی ترس شده بود نفس ام. گفتم ای کمتر از سگ …
به عقیدۀ صارم این یادداشت ها یک تاریخ درست و حسابی است، همان طوری که اتفاقات رخ داده اند. او می گوید که «تازه می فهم ام که تمام تاریخ نگاران ما فقط قصه گفته اند.
داستان خوبیه.... حتما حتما توصیه میشه... این کتاب رو از دست ندین.. افسوس که اینطور مظلومانه مهجور مونده👏👏❤️❤️