رمان سلام مترسک داستان مردی است که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کند. او که شش ماه را در زندان گذرانده بعد از آزاد شدن همواره بیکار بوده است و تنها دو سه شاگرد خصوصی داشته است که به آنها زبان و ادبیات می آموخت. مهسا، زن او، بعد از زندانی شدنش تنها یک بار او را دیده بود و بعد از آن حتی پس از آزاد شدنش هرگز نخواسته بود او را ببیند یا با او زندگی کند. صارم هیچ تقاضا یا دادخواستی برای طلاق نداده بود؛ مهسا هم همینطور. تمام عشق و علاقه صارم همین یادداشت های اوست چرا که تمام شب و روز زندانش را با همین کلمات سرکرده است. دورۀ زندان صارم هیچ ربطی به خط اصلی قصه ای که خواسته بنویسد ندارد، بنابراین قصۀ او به سیاق دیگری به راهش ادامه می دهد. قصه ای بدون مهسا و بدون زندان.
کتاب سلام مترسک
منیرالدین بیروتی در خرداد ۱۳۴۹ در بغداد به دنیا آمد. اولین داستان کوتاه او در ۱۳۷۶ در مجلهٔ آدینه چاپ شد. پس از آن در چندین مجلهٔ ادبی در تهران و شهرستانها مانند معیار، عصر پنجشنبه کارهایی از او چاپ شد؛ و چند مجموعه داستان کوتاه و رمان تاکنون از او منتشر شدهاست.
بلند بلند هی هایی کشیدم و شماره را دوباره گرفتم. هلاهل ریخته به حلقوم عرق از پشت گوش هام می چکید. روی اولین زنگ که خورد قطع کردم. هن هنه ی ترس شده بود نفس ام. گفتم ای کمتر از سگ …
به عقیدۀ صارم این یادداشت ها یک تاریخ درست و حسابی است، همان طوری که اتفاقات رخ داده اند. او می گوید که «تازه می فهم ام که تمام تاریخ نگاران ما فقط قصه گفته اند.