کتاب کشتن یک پادشاهی

To Kill a Kingdom
کد کتاب : 44215
مترجم :
شابک : 978-6008537991
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 380
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه بهترین کتاب اول گودریدز

معرفی کتاب کشتن یک پادشاهی اثر الکساندر کریستو

کتاب «کشتن یک پادشاهی» رمانی نوشته ی «الکساندر کریستو» است که اولین بار در سال 2018 انتشار یافت. دختری هفده ساله به نام «لیرا»، به عنوان شاهزاده ای از «سایرن ها»، می داند که هر شاهزاده ای که به قتل می رساند، او را به هدف نزدیک تر می کند: ثابت کردن این موضوع به اطرافیانش که او به اندازه ی کافی قوی و بی رحم هست که روزی به ملکه تبدیل شود. اما تمام چیزهایی که «لیرا» برایشان تلاش کرده، توسط مادر کینه توز و قدرت طلب او از بین می رود؛ کسی که «لیرا» را پس از تلاش او برای نجات شاهزاده ای به نام «الیان»، به یک انسان تبدیل می کند. اکنون «لیرا» برای بازپسگیری قدرت خود باید با قلب «الیان» بازگردد. او به همین خاطر به همراه «الیان» به مأموریتی برای یافتن «چشم کتو» می رود—کریستالی جادویی که می تواند به «لیرا» کمک کند دل مادرش را دوباره به دست آورد، یا این که یک بار برای همیشه، «سایرن ها» را از سلطه ی مستبدانه ی او نجات دهد.

کتاب کشتن یک پادشاهی

الکساندر کریستو
الکساندرا کریستو نویسنده ای انگلیسی و خالق کتاب پرفروش «کشتن یک پادشاهی» است. او به تحصیل در رشته نویسندگی خلاق پرداخت و با رتبه ممتاز فارغ التحصیل شد.
نکوداشت های کتاب کشتن یک پادشاهی
A world of beauty and monstrosity that will draw readers in.
جهانی از زیبایی و شرارت که مخاطبین را مجذوب می کند.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A thrilling fantasy adventure.
یک ماجراجویی فانتزی مهیج.
Barnes & Noble

Stellar world building and nonstop action will keep readers hooked.
جهان سازی درخشان و اکشن بی وقفه، مخاطبین را علاقه مند نگه می دارد.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب کشتن یک پادشاهی (لذت متن)
«کالیا» کنار منه و در حین این که کشتی آب های دریا رو می شکافه، ما هم همراه باهاش شنا می کنیم. سرعت ثابتی داره و به اندازه ایه که ما به راحتی باهاش هماهنگ بشیم. وقتی انسان ها طعمه ی ما می شن، صبر کردن خیلی سخت می شه.

مدتی طول می کشه تا بالاخره شاهزاده روی عرشه می آد و به اقیانوس چشم می دوزه. نمی تونه ما رو ببینه. نزدیک به کشتی هستیم و سریع شنا می کنیم. «کالیا» از بین ردی که کشتی روی آب به جا می ذاره، به من نگاه می کنه و چشم هاش برای چیزی التماس می کنه. با لبخندی که به خوبی سر تکون دادنه، نگاه دخترخاله ام رو جواب می دم.

کلمات اهمیتی ندارن. این نغمه ی آوازه که اون ها رو فریفته می کنه. صدامون به سمت آسمون انعکاس پیدا می کنه و بعد برمی گرده و توی هوا پخش می شه. جوری می خونیم انگار که یک گروه کامل همسرایی از ما وجود داره. به محض این که آوای شکار اوج می گیره و بالا می ره، به سمت قلب سرنشین ها حرکت می کنه تا این که کشتی برای توقف، سرعتش رو کم می کنه.