ینک: تو نباس خیلی سخت بگیری، دریسک. داشتم فکر می کردم به اون بدی هم نیس که مردم فکر می کنن. منظورم مردنه. من هیچ وقت به موعظۀ ناخداها اهمیت نمی دادم. هیچ وقتم دین نداشتم، اما می دونم چیزی که بعد از این سرم می آد نمی تونه بدتر از این زندگی باشه. دریسک من دوست ندارم از پیش تو برم، ولی این جوریه... ترک این زندگی جاشویی اون قدرام ارزش گریه کردن نداره. از این کشتی به اون کشتی، کار سخت، پول کم، و بخور و نمیر. بعدشم دوباره با یه کشتی بزنی به دریا. هیچ وقت آدم حسابی نبینی، هیچ وقت از یه شهر ساحلی بیرون نری، سخته از هر بندری راه بیفتی و دور دنیا رو بگردی و هیچیش رو نبینی، هیشکی نباشه ازت مراقبت کنه، چه مرده باشی، چه زنده... تو این همه هیچی نیس که متأسف باشی از دست بدی، دریسک.
کتاب در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر