بدون تردید یکی از فراموش نشدنی ترین رمان هایی که خواهید خواند.
واقع گرایانه و هیجان انگیز.
ارزشمند و خواندنی.
خیلی وقت ها از فردا وحشت دارم. نکند فردا بیدار شوم و ندانم همسرم کیست؟ نکند فردا بیدار شوم و ندانم کجا هستم؟ نکند فردا بیدار شوم، خودم را در آینه نگاه کنم و ندانم کسی که در آن می بینم کیست؟ از کی دیگر من، من نخواهم بود؟ آیا آن بخش از مغز من که مسئول یگانه بودن من است، در مقابل این بیماری مصونیت دارد؟ آیا هویت من در فراسوی عصب ها و پروتئین ها و ملکول های ناسالم قرار دارد؟ آیا روح و روان من در مقابل ویرانگری آلزایمر مصون است؟ من فکر می کنم هست.
به خاطر آورد، شش یا هفت ساله بود که در حیاط خانه شنید پروانه ها فقط چند روز عمر می کنند. برای آن ها گریه کرد. مادرش او را تسلی داد و گفت برای پروانه ها ناراحت نباشد. گفت کوتاه بودن زندگی پروانه ها به این معنی نیست که آن ها زندگی بدی دارند. مادرش در حالی که زیر آفتاب گرم، کنار او به تماشای پرواز پروانه ها روی گل های مروارید نشسته بود، به او گفت: ببین، زندگی شون خیلی زیباست. آلیس خوشحال بود که هنوز آن روز و حرف های مادرش را به خاطر دارد.
آرزو کرد کاش به سرطان مبتلا شده بود. به یک چشم به هم زدن حاضر بود آلزایمر را با سرطان عوض کند. از خودش خجالت کشید که چنین آرزویی کرده است. بی تردید معامله ی بی فایده ای بود. اما به خودش اجازه ی خیالبافی داد. اگر سرطان داشت به بیماریی مبتلا شده بود که به او امکان مبارزه هم می داد.
😭یکی از قشنگترین و بهترین کتاب هایی که خوندم
خوندن این کتاب واجبه
من نشر گویا خوندم و واقعا راضی بودم مخصوصا اینکه آقای آرش طهماسبی اول کتاب توضیحاتی در مورد بیماری و کلا عملکرد مغز دادن تا فهم کتاب راحتتر بشه.
میتونم بگم یکی از بهترین و استثناییترین کتابهایی بود که خوندم. یکی از نقاط قوت کتاب هست که راوی خود شخص بیماره. کتاب تنها کتابی در مورد آلزایمره که از سوی انجمن بینالمللی آلزایمر مهر اعتبار گرفته. مطمئن باشید از خوندنش پشیمون نمیشید.
متاسفانه ترجمه و ویراستاری حداقل در چاپ اول کتاب که من دارم بسیار ضعیف است
کدوم نشر ؟