آلیس مونرو تقریبا سی سال از عمر خود را در نقاط مختلف از شهر بزرگ و کوچک تا مزارع اطراف روستاهای کانادا گذراند. این مجموعه فوق العاده شامل بیست و هشت داستان است که نویسنده آن را به شکلی بی نظیر، همراه با سخاوت و قدرت احساسی زیادی نوشته است. آلیس مونرو زندگی هایی را به تصویر می کشد که به نظر همه چیز در آن ها مشخص و واضح است تا زمانی که لحظات بزرگی پیش می آید که با ایجاد فضای عشق و خیانت، و میل و بخشش، شرایط زندگی را برای همیشه تغییر می دهند. در این داستان ها – به عنوان مثال سفر مردی فروشنده و فرزندانش؛ زنی ترک شده بین انتخاب گناه و تنهایی- نویسنده علاوه بر این که خوانندگانش را جادو می کند، آن ها را به درون خودشان باز می گرداند. این مجموعه داستان در دسته بندی کتاب عمومی قرار می گیرد. خانم مونرو در سال ۲۰۱۳ جایزه نوبل را دریافت کرد. این کتاب در سال ۱۹۸۵ منتشر شده است. (توضیح: در Goodreads فقط یک کتاب آلیس مونرو به نام مجموعه داستان وجود داشت، ولی عنوانش پاییز داغ نبود. متاسفانه در مورد سال انتشارش مطمئن نیستم. اگر این کتاب همون باشه، سال انتشارش 1985 هست.)
یک اثر ادبی خلاقانه؛ ابتدا احساس می کنید که با داستان های معمولی و ساده ای رو به رو هستید اما به تدریج نبوغ را در آن ها می بینید.
وقتی ازدواج کنند، جایی نزدیک دریاچه سابوت می خرند. نه خیلی نزدیک به والدین موری و نه خیلی دور از آن ها، البته آن جا فقط یک اقامت گاه تابستانی به حساب می آید. بقیه اوقات باید هر جایی که او کار می کرد، زندگی کنند. آن جا ممکن بود هر جایی باشد، پرو، عراق، یا نواحی شمال غرب. گریس از فکر این سفرها خوشش آمد. این تصور را حتا بیش تر از ایده خانه خودمان، که او با غرور زیاد از آن صحبت می کرد، دوست داشت. هیچ کدام از آن ها اصلا برایش واقعی به نظر نمی رسیدند، ولی فکر کمک به عمویش، زندگی به عنوان بافنده حصیر صندلی در همان شهر و خانه ای که در آن بزرگ شده بود هم برایش واقعی نبود.
«موری او را به سینما برد. آنها فیلم پدر عروس را دیدند. او از دخترهایی مثل همان که نقشش را الیزابت تیلور بازی می کرد متنفر بود. دخترهای ثروتمند لوسی که جز چرب زبانی و درخواست کردن هیچ انتظاری از آنها نمی رود».
گریس نمی توانست توضیح دهد، یا حتی خودش کاملا درک کند که احساس حسودی نبود، خشم بود. علت عصبانیتش این نبود که او نمی توانست آنگونه خرید کند یا لباس بپوشد، بلکه به این خاطر که این الگویی بود که دخترها باید مانند آن می شدند.
داستان های کوتاه مونرو با جمله ای منحصر به فرد، انتخابی اشتباه که مسیر زندگی را تغییر می دهد و درکی ناگهانی توسط شخصیت ها به وجود می آیند