1. خانه
  2. /
  3. کتاب می خواستم چیزی بهت بگم

کتاب می خواستم چیزی بهت بگم

نویسنده: آلیس مونرو
4.1 از 1 رأی

کتاب می خواستم چیزی بهت بگم

Something I've Been Meaning to Tell You
٪15
190000
161500
معرفی کتاب می خواستم چیزی بهت بگم
کتاب می خواستم چیزی بهت بگم، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی آلیس مونرو است که برای اولین بار در سال 1974 به انتشار رسید. مونرو در داستان های این کتاب، دقتی کم نظیر، نگارشی شیوا و تسلطی مثال زدنی در داستان سرایی را به نمایش گذاشت که باعث شد جان آپدایک، نویسنده ی شهیر آمریکایی، او را با آنتوان چخوف مقایسه کند. خواهران، مادران، دختران، مادربزرگان و دوستان شان در این قصه های جذاب، احساسات متفاوتی چون امید، عشق، خشم و مهربانی را تجربه می کنند و از طریق ماجراهایی هیجان انگیز و به یاد ماندنی با گذشته، حال و آینده شان رو به رو می شوند.
درباره آلیس مونرو
درباره آلیس مونرو
آلیس آن مونرو، زاده ی 10 جولای 1931، نویسنده ی داستان کوتاه اهل کانادا است که در سال 2013، جایزه ی نوبل ادبیات را از آن خود کرد.مونرو در وینگهام اونتاریو به دنیا آمد و نویسندگی را در نوجوانی آغاز کرد. او اولین داستانش را در سال 1950 و همزمان با تحصیل در رشته ی زبان انگلیسی و روزنامه نگاری در دانشگاه اونتاریوی غربی به انتشار رساند.مونرو در سال 1951 دانشگاه را ترک کرد و با همکلاسی اش، جیمز مونرو، ازدواج کرد. آن ها ابتدا به غرب ونکوور و در سال 1963 به ویکتوریا نقل مکان کردند. مونرو در این شهر، مغازه ی «کتاب فروشی مونرو» را باز کرد که هنوز هم به فعالیت خود ادامه می دهد.آلیس مونرو از دهه ی 1980، در هر چهار سال حداقل یک مجموعه ی داستان کوتاه به چاپ رسانده و در طول دوران نویسندگی حرفه ای خود، جوایز معتبر متعددی را به دست آورده است
ویژگی های کتاب می خواستم چیزی بهت بگم
  • آلیس مونرو برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 2013
  • با نقدی از بیژن عبدالکریمی
نکوداشت های کتاب می خواستم چیزی بهت بگم

هر داستان کوتاه این مجموعه، عمارتی بزرگ با اتاق های فراوان است.

New York Times

شگفت انگیز، لذتی ناب.

Seattle Post

استادانه. این اثر، بدون هیچ حرف و حدیثی، توانایی مونرو در درک و پرداخت به ماهیت شخصیت انسان ها را به اثبات می رساند.

Houston Post
قسمت هایی از کتاب می خواستم چیزی بهت بگم

به مغازه ی کتابفروشی رفتیم و تصمیم گرفتیم که برای هم کتابی هدیه بگیریم. من برایش کتاب «لاله رخ» را خریدم و او کتاب «شهزاده» را. در مسیر خانه از روی کتاب برای هم می خواندیم. اشک ها، اشک های سرگردان، کاش می دانستم چه معنایی دربردارند… مثل دخترهای دبیرستانی شاد و سرخوش بودیم. حالا که فکر می کنم به نظرم طبیعی نمی آید. راجع به مردمی که در خیابان می دیدیم داستان می ساختیم. از شدت خنده مجبور می شدیم روی نیمکت ایستگاه اتوبوس بنشینیم و نفسی تازه کنیم، بعد که اتوبوسی از راه می رسید ما همچنان می خندیدیم و برایش دست تکان می دادیم. خنده های جنون آمیز.

تمام دعواهای ما با هم ترکیب می شوند و در حقیقت، برونداد دوباره ی همان دعوای همیشگی هستند که به خاطرش همدیگر را تنبیه می کنیم، من با حرف هایم و هیو با سکوتش. هیچ وقت به چیزی بیشتر از این نیاز نداشتیم.

بخشش در خانواده، این که از کجا می آید و چطور باقی می ماند، برایم یک معما است.

مقالات مرتبط با کتاب می خواستم چیزی بهت بگم
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
ادامه مقاله
6 دلیل برای خواندن داستان های کوتاه
6 دلیل برای خواندن داستان های کوتاه

ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند

آلیس مونرو، ملکه ی سرزمین داستان های کوتاه
آلیس مونرو، ملکه ی سرزمین داستان های کوتاه

داستان های کوتاه مونرو با جمله ای منحصر به فرد، انتخابی اشتباه که مسیر زندگی را تغییر می دهد و درکی ناگهانی توسط شخصیت ها به وجود می آیند

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب می خواستم چیزی بهت بگم" ثبت می‌کند