هر داستان کوتاه این مجموعه، عمارتی بزرگ با اتاق های فراوان است.
شگفت انگیز، لذتی ناب.
استادانه. این اثر، بدون هیچ حرف و حدیثی، توانایی مونرو در درک و پرداخت به ماهیت شخصیت انسان ها را به اثبات می رساند.
به مغازه ی کتابفروشی رفتیم و تصمیم گرفتیم که برای هم کتابی هدیه بگیریم. من برایش کتاب «لاله رخ» را خریدم و او کتاب «شهزاده» را. در مسیر خانه از روی کتاب برای هم می خواندیم. اشک ها، اشک های سرگردان، کاش می دانستم چه معنایی دربردارند… مثل دخترهای دبیرستانی شاد و سرخوش بودیم. حالا که فکر می کنم به نظرم طبیعی نمی آید. راجع به مردمی که در خیابان می دیدیم داستان می ساختیم. از شدت خنده مجبور می شدیم روی نیمکت ایستگاه اتوبوس بنشینیم و نفسی تازه کنیم، بعد که اتوبوسی از راه می رسید ما همچنان می خندیدیم و برایش دست تکان می دادیم. خنده های جنون آمیز.
تمام دعواهای ما با هم ترکیب می شوند و در حقیقت، برونداد دوباره ی همان دعوای همیشگی هستند که به خاطرش همدیگر را تنبیه می کنیم، من با حرف هایم و هیو با سکوتش. هیچ وقت به چیزی بیشتر از این نیاز نداشتیم.
بخشش در خانواده، این که از کجا می آید و چطور باقی می ماند، برایم یک معما است.
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
داستان های کوتاه مونرو با جمله ای منحصر به فرد، انتخابی اشتباه که مسیر زندگی را تغییر می دهد و درکی ناگهانی توسط شخصیت ها به وجود می آیند