کتاب ترس ها و مزخرفات ذهنی

The Horrors and Absurdities of Religion
کد کتاب : 50352
مترجم :
شابک : 978-6007339664
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 87
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1851
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 19 اردیبهشت

معرفی کتاب ترس ها و مزخرفات ذهنی اثر آرتور شوپنهاور

این منتخب از آثار شوپنهاور با عنوان کتاب «ترس ها و مزخرفات ذهنی»، با بررسی جذاب اخلاق، دین و روانشناسی، حاوی حمله کوبنده ای به ماهیت و منطق دین، و مقاله ای در مورد اخلاق است که از بحث برده داری آمریکا تا رذیلت های بودیسم را شامل می شود. در طول تاریخ، برخی از کتاب ها جهان را تغییر داده اند. آنها دیدگاهی را که ما خودمان و یکدیگر را می بینیم تغییر داده اند. آنها الهام بخش بحث، مخالفت، جنگ و انقلاب بوده اند. روشنگری، خشم، تحریک و دلداری داده اند. آنها زندگی ها را غنی کرده اند – ومفاهیم کهنه را نابود کرده اند. اکنون پنگوئن آثار متفکران بزرگ، پیشگامان، رادیکال‌ها و رویاپردازان بزرگ را برای شما به ارمغان می‌آورد که ایده‌هایشان تمدن را تکان داد و به ما کمک کرد تا ما را به آنچه هستیم تبدیل کنیم.

آرتور شوپنهاور در سال 1788 در دانزیگ به دنیا آمد، جایی که خانواده او هلندی الاصل صاحب یک خانه تجاری معتبر بودند. انتظار می رفت که آرتور این تجارت را به ارث ببرد، اما از این کار متنفر بود و در سال 1807، پس از خودکشی پدرش و فروش تجارت، در مدرسه گرامر در گوتا ثبت نام کرد. او به تحصیل در رشته پزشکی و علوم در دانشگاه گوتینگن ادامه داد و در سال 1810 شروع به تحصیل در فلسفه کرد. در دوران میانسالی خود به طور گسترده به اروپا سفر کرد. او در سال 1860 درگذشت.

کتاب ترس ها و مزخرفات ذهنی

آرتور شوپنهاور
آرتور شوپنهاور، زاده ی سال 1788 و درگذشته ی سال 1860، فیلسوفی آلمانی و یکی از بزرگترین اندیشمندان اروپا بود.شوپنهاور در شهر دانزیگ از پدری هلندی و مادری آلمانی به دنیا آمد. پدرش بازرگان بود اما او رغبتی به تجارت نداشت و به تحصیل علم بیشتر علاقه بود. شوپنهاور 17 سال بیشتر نداشت که پدرش خودکشی کرد و بعد از آن مادرش به وایمار رفت.او در دانشگاه ابتدا به تحصیل طب پرداخت، سپس به علوم طبیعی و بعد از آن، به فلسفه روی آورد. شوپنهاور در سال 1813 با نوشتن رساله ای درباره ی فلسفه از دانشگاه ینا، مدرک دکت...
قسمت هایی از کتاب ترس ها و مزخرفات ذهنی (لذت متن)
هرکس که در میان انسان ها زندگی می کند، به دفعات به اشتباه این طور نتیجه گیری می کند که ضعف های اخلاقی و ناتوانی عقلی به هم مرتبط هستند و از یکدیگر نشات می گیرند. شاید سرچشمهٔ این نتیجه گیری اشتباه از آن جایی است که این دو مورد از جهات زیادی مشابه یکدیگر به نظر می رسند؛ به دلیل همین قرابت مکرر است که بسیاری بر این باورند که این دو در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می کنند. البته نمی توان منکر آن شد که این دو همیشه به یاری هم می آیند، کمک آن ها به هم برای هردو سودمند است، شاید دلیل اینکه دنیا و برخی از مردمانش چنین ظاهر نامطلوبی دارند همین باشد. حقارت شخصیت از فقدان دانایی سرچشمه می گیرد و شرارت و دروغ پدید می آورد، در مقابل، دانایی این صفات را دور می سازد. از منظر دیگر، در اغلب اوقات گمراهی باعث می شود که انسان نتواند حقایقی را که عقلش توانایی درک صحیح آن ها را ندارد، به درستی تشخیص دهد.

از خصوصیات انسان این است که اجازهٔ نمایان شدن درونیاتش را نمی دهد. حتی بزرگ ترین نوابغ نیز در برخی زمینه ها و علوم، جاهل و ناآگاه هستند و به این صورت به جهل ذاتی بشریت در خود اعتراف می کنند. بنابراین بدون هیچ استثنایی تمام انسان ها در درون خویش دارای صفات بد اخلاقی هستند، حتی بهترین و شاخص ترین انسان ها نیز گاهی اوقات با بروز عیوب درونی شان تعجبمان را برمی انگیزند. در میان بشریت، شرارت و نقصان درجات مختلفی دارد، اما هیچ انسانی از آن ها بی بهره نیست.

با وجود تمام این حقایق، در درون هر انسانی تناقض های فاحشی وجود دارد و به همین دلیل ممکن است که از دیدن شخصیت واقعی دیگران وحشت زده شویم. اگر آزمادئوس اخلاقی به عزیزدردانه هایش اجازه دهد که نه تنها از پشت بام و دیوارها بلکه از پس پردهٔ ریا، دروغ و خودنمایی و فریبی که تمام وجودشان را در برگرفته بیرون آمده و دیده شوند، آن هنگام درخواهیم یافت که صداقت در این دنیا چه تحفهٔ نادری است. با نگاه عمیق تری به افکار و رویاهایمان در می یابیم که چه بسیار اعمالی با ظاهری پرهیزگارانه در درونمان وجود دارد که در واقع تلاشی است برای پوشاندن شرارت ها و نقصان های درونی مان که در عمیق ترین و ناپیداترین زوایا نیز به وضوح دیده می شوند. جهان متمدن ما چیزی نیست جز یک نقاب بزرگ. در زندگی تان با شوالیه ها، کشیشان، سربازان، پزشکان، وکلا، اسقف ها، فیلسوف ها و انسان های بیشمار دیگری مواجه می شوید، اما آن ها همانی که می نمایند نیستند، تنها نقاب هایی هستند که در پس شان افرادی طماع و پول پرست حضور دارد. یک نفر نقاب عدالت بر چهره می زند تا بدان وسیله راحت تر بتواند رعایا را سرکیسه کند، شخصی دیگر با نقاب وطن پرستی مقصودی مشابه قبلی دارد و شخص سوم، با نقاب زهد و ایمان. بسیاری نیز در پس نقاب فلسفه، نوع دوستی و امثال آن ها پنهان می شوند و آن را ابزاری در جهت رسیدن به خواهش هایشان می دانند. و اما زن ها معمولا از حق انتخاب کمتری برخوردارند، ایشان معمولا از نقاب های پاکدامنی، فروتنی و سادگی استفاده می کنند. در جهان نقاب های مشابهی وجود دارد که تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، و درست به مانند نقاب هایی با یک طرح اما در رنگ های مختلف ظاهر می شوند. در میان این نقاب ها به ندرت می توان اثری از صداقت، ادب، مهربانی و ترحم واقعی پیدا کرد. همان طور که گفته شد، معمولا در پس این نقاب ها چیزی جز کارخانه داران، سرمایه داران، بازرگانان و تجار وجود ندارد.