شخصیت اصلی رمان، دختری به نام لعیاست. داستان از آنجایی آغاز می شود که لعیا در راه خانۀ خواهر بزرگش با پسری جوان به نام فرید راسخ برخورد می کند و از قضا متوجه می شود که او از آشنایان خواهرش است. سه ماه بعد، خانواده راسخ به خواستگاری لعیا می روند اما نه برای فرید بلکه برای پسر بزرگ ترشان مجید!