باز دلم هوایی شده باز دلم بی تاب شده،؛ باز رفتم توی گذشته ها، باز به یادت افتادم. مگه نمیگن مادر عشقش آسمونیه؟ مگه تو یک مادر نبودی؟ پس چرا من رو در حسرت دیدنت گذاشتی؟ پس چرا با رفتنت بذر کینه را تو دلم کاشتی؟ پس چرا من و از داشتن حقم محروم کردی؟ دوباره هجوم کلمات دوباره دلنوشته ای کوچک، دوباره آرزوهای تو دلم آرزوهایی که تو خواب های طلایی بهشون دست پیدا می کردم، همه دست به دست هم دادن و تو چند سطری مثل غزلک نشستن روی دفتر غمنامه های من!