لندن ژانویهی 1946. شهر دارد کم کم از زیر سایهی جنگ جهانی دوم بیرون می آید و جولیت آشتون نویسنده دنبال موضوعی برای کتاب بعدیاش است. روزی نامهای از مردی که تا کنون ملاقات نکرده به دستش میرسد . در کمال تعجب میبیند این نامه ها همان چیزی است که به دنبالش میگشت، و همین الهام بخش کتاب بعدیاش میشود. این مرد اسرارآمیز یکی از ساکنان جزیرهی گرنزی است که جولیت نامش را در کتاب نویسندهای به نام چارلز لمب دیده است. ردوبدل شدن نامه بین این دو، جولیت را به دنیای مرد و دوستانش میکشاند. به دنیایی فوقالعاده عجیب . انجمن ادبی و کیک پوست سیب زمینی گرنزی انجمنی است با اعضایی خاص، جذاب و بامزه که درست در لحضهای شکل میگیرد که اعضای گروه به شکستن قواین منع رفتوآمد متهم شده آند.
جولیت به نامه نگاریاش ادامه میدهد و با اعضای انجمن آشنا میشود و کم کم جزیره و آدم ها و کتاب های مورد علاقه شان را می شناسد. داستان های اعضای این انجمن چنان جولیت را تحت تاثیر قرار میدهد که تصمیم می گیرد عازم جزیره شود و در این سفر زندگی اش برای همیشه تغییر میکند.
خیلی مزخرف لیزی میتونس دکتر رو بیاره یا میتونس خودش با کمک پسره درمان کنه ، جولی هم بدتر از همه سر خیلی چیز لوس و در وری نامزدیش رو بهم زد جلف قشنگ خوش زده بود زیر دلش 🙄
فقط کاش یه ناشر دیگه هم چاپش میکرد. از نشر میلکان یکی دو تا کتاب خوندم پر از غلطهای املایی و گاهی نگارشی بوده... و با اینکه این همه غلط املایی دارن ویراستار استخدام نمیکنن من حتی رزومه فرستادم براشون ولی اولویتشون با کسانی هست که مدرک از فلان موسسه و ... داشته باشن. یکی نیست بهشون بگه فعلا یکیو بذارین اونجا حداقل اشتباهات تایپی رو بگیره حالا بعدا ویراستار مورد علاقه تون پیدا میشه
😅چقدر دلتون پر بود😂😂 ولی حق گفتین😅 واقعا غلط املایی خیلی رو اعصابه. کمتر نشری پیدا میشه که نداشته باشه متاسفانه
الان داشتم فیلمی به همین نام میخوندم و نمیدونستم یه فیلم اقتباسی هست. اما بعد وسطای فیلم اومدم چیزی رو جستجو کنم که تصادفا متوجه شدم کتابش هم نوشته شده. خوشحالم که یه کتاب دیگه به لیست کتابهایی که خواهم خواند اضافه شد چون داستان فیلم تا اینجا که نگاه کردم خوب بوده 😊
سلام به همگی. این کتاب بسیار دلنشینه. البته من با ترجمهی متفاوتی خوندم. از کیفیت این ترجمه اطلاعی ندارم