ممتاز... شروعی موفقیت آمیز... تأثیرگذار.
با تأثیری شگرف... دقیق و سنجیده از نظر احساسی... پژوهشی منسجم از ناتوانی و اندوه.
بسیار شوکه کننده، رمان اول ان جی، تنش بین فرهنگ ها و نسل ها را به تصویر می کشد.
می ترسید با اعتراف به این چیزها ماریلین او را به همان شکلی ببیند که خودش تمام عمر خود را به آن شکل دیده بود: رانده شده ای نحیف و لاغر، کسی که غذای پس مانده خورده، کسی که درسش را می خوانده و تمام هم و غمش قبولی در امتحانات بوده؛ یک دغل کار، از این می ترسید که ماریلین دیگر حاضر به دیدنش نباشد.
می دانم از زندگی فعلی ام راضی نیستم. همیشه توی ذهنم زندگی ای بسیار متفاوت از چیزی که حالا هست را تصور می کردم. ماریلین نفسی عمیق و بریده بریده کشید. سال هاست این احساسات را درون خودم نگه داشته ام، اکنون و بعد از آن که بار دیگر به خانه ی مادرم رفتم، به او فکر می کنم و می دانم که دیگر نمی توانم نسبت به علایقم بی تفاوت باشم. می دانم که بدون من زندگی خوبی خواهی داشت. مکثی کرد و سعی کرد خودش را قانع کند که این حرف درست است. امیدوارم بتوانی علت رفتنم را درک کنی. امیدوارم بتوانی مرا ببخشی.
ماریلین بینی اش را توی موهای لیدیا فرو کرد و این قول را به خودش داد؛ این که هرگز به او نگوید قوز نکن، شوهر پیدا کن، خانه داری کن. این که هیچ وقت به او پیشنهاد کارها، زندگی و یا دنیایی که خودش در نظر ندارد، را ندهد. هرگز نگذارد با شنیدن کلمه ی پزشک، یک مرد در ذهنش مجسم شود. این که باقی عمرش لیدیا را تشویق کند تا کاری که پیش از آنچه مادرش انجام می داده، انجام دهد.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
به نظر من یه جاهاییش خسته کننده بود 😓🤕
تنها چیزی که میشه گفت اینه که اسمش واقعا به داستانش میاد...
چقدر هنرمندانه نوشته شده این کتاب. ترجمه مرضیه خسروی رو پیشنهاد میکنم.
کتاب روایت یک خانواده ۵ نفره چینیه (مادر خانواده سفیدپوسته) که ما رو به اعماق مشکلات والدین (از اثرات تبعیض نژادی گرفته تا آرزوهای بربادرفته و کمبودهاشون) و تاثیر رفتارشون رو سه تا فرزندشون میبره. به نظرم خیلی جالب بود که چقدر یکسری چیزهاشون شبیه والدین ایرانی بود. سه بچه خانواده هم با مشکلات خودشون دست و پنجه نرم میکنن؛ هانا که همیشه نادیده گرفته شده و زیرسایه خواهر برادرش گم شده؛ نیت با استعداد که با احساسات خودش در کلنجاره و خانواده به علایق و دستاوردهاش توجه نمیکنه و لیدیا شخصیت اصلی که تمام تمرکز و توجه والدین روشه و فشار مضاعف زندگی نزیسته مادرش رو روی شونههاش حس میکنه که باید محققش کنه درحالی که خواسته قلبیش نیست کتاب دردناکیه ولی قشنگه، دنیا رو از زاویه دید هر شخصیت و آثار کمبودها یا ارزوهای براورده نشده یا ترسها رو نشون میده. دید ادم رو گستردهتر و یکم نرمتر میکنه پایان بندیش هم خوب و متناسب بود از نظرم من ترجمه میلکان رو خوندم( با نسخه اصلی مقایسه نکردم) ولی به نظرم خوب بود و سانسور کمی داشت
فوق العاده. داستان و ترجمه هر دو محشر هستند. پیشنهاد میکنم حتما ترجمه خانم خسروی رو بخونید. مطمئنا یکی از بهترین کتابها و تاثیرگذارترین کتابهای عمرتون خواهد شد.
هدف کتاب آموزش این موضوع بود که اگر والدین آرزو یا هدفی داشتند و نتوانستند به آن برسند، به اجبار آن را به فرزندان تحمیل نکنند و اجازه دهند بچهها خود، مسیر زندگی را انتخاب کنند... یک بار خوندنش خوبه.
هدف کتاب آموزش این موضوع بود که اگر والدین آرزو یا هدفی داشتند و نتوانستند به آن برسند، به اجبار آن را به فرزندان تحمیل نکنند و اجازه دهند بچهها خود، مسیر زندگی را انتخاب کنند... یک بار خوندنش خوبه.