برنت گلوله ها را روی ریل سمت چپ ردیف کرد... کنار ریل به صف شدیم. گلوله ها جلو چشم های مصمم مان می درخشیدند. جان اولین کسی بود که صدای قطار را شنید، و وقتی به دستور برنت جلوتر رفتیم متوجه شدم دارد تند و تند زیر لب دعا می خواند. دووی کمی دورتر در سمت راست من ایستاد. صدای غرش واگن های قطار نزدیک شد، و کمی که بلندتر شد دیدم جان دارد تلوتلو می خورد. با خودم گفتم الان است که روی ریل غش کند، اما تعادلش را حفظ کرد و همه مان محکم سر جا ایستادیم. قطار نزدیک تر می شد. صدای وحشی چرخ هایش در گوش مان می پیچید، و من نگاه گنگم را به گلوله های روبه رویم دوخته بودم... چشم هایم را بستم و همراه جان دعا کردم. بوق قطار هووو هووو هووو صدا کرد. مطمئن بودم که الان قطار بالای سرمان است. الان است که صدای ترکیدن پوکه ها و جهیدن سرب را بشنوم، و فرورفتن فلز داغ را توی پایم حس کنم... از داستان «خط آسمان»
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
سریال های که از ادبیات داستانی اقتباس شده اند و زندگی جدیدی را به آثار ادبی بخشیده اند.
آثار کینگ نه به خاطر تاریکی ذاتی بلکه به خاطر امیدبخش بودن ماندگار شده است
از آثار کلاسیک جاودان گرفته تا شاهکارهای مدرن، به نظر می رسد که نویسندگان همیشه از واقعیت های غم انگیز و غیرمعمول زندگی خود برای خلق داستان های به ظاهر خیالی استفاده می کرده اند.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
ترجمه خوبی داره و روونه
کتاب شامل ۱۷ داستان کوتاه نوشته شده از ۹ سالگی کینگ تا دوران نبوغ هست و موضوعاتی واقع گرایانه تا کاملا تخیلی رو شامل میشه ! بعضی از این داستان کوتاهها از آرشیو استیفن کینگ استخراج شده و برخی هم داستانهای منتشر شده در مجلات معتبر آمریکاست .
کینگ همچین کتابی نداره که
چرا داره اما اسم کامل کتابش این که اینجا نوشتند نیست.