هم پرحادثه و هم گیرا از نظر عاطفی.
«طاهر» یک داستان جذاب دیگر خلق کرده است.
طرفداران مجموعه نباید این داستان پرحادثه را از دست بدهند.
برادرش می چرخد و به او نگاه می کند و زن قبیله نشین که صورتش از شدت وحشت خشک شده، آهسته عقب نشینی می کند. چشم های «جیبران» کاملا سفیدند. تسخیر شده. روحی فراری، اختیار جسمش را در دست گرفته است.
چون من آن ها را با سرعت کافی راهی نکردم. چون تعدادشان خیلی زیاد است و جز بازگشت به دنیای زنده ها، جایی برای رفتن ندارند.
غرایز ماسکی ام به کار می افتند و مانند یک شکارچی قوز می کنم. اگر بتوانم مرد قبیله نشین را بیهوش کنم، شاید چیزی در اسرار «اوباریت» پیدا شود که به من بگوید چطور می توانم روح را از بدنش بیرون بکشم.
آخر این جلد خیلی غمگین بود برای من💔
جلد چهارمش اومده. لطفا موجودش کنین.
منتظر جلد چهارم این مجموعه ام خیلی قشنگ بود
مطمئنم این قسمت هم مانند قسمتهای قبل بسیار جذاب است.ولی این کتاب ذهن را درگیر میکند و پیشنهاد میشود در تعطیلات خوانده شود تا اختلالی در درس و مشق بوجود نیاورد.اما نباید این قسمت بخصوص را از دست بدهید که بسیار داستان گیرایی دارد.