نثر «براون» به درخشندگی آسمان است که کاراکترهایش در موردش می اندیشند.
داستانی هیجان انگیز درباره یک خواهر و برادر، و دستاوردهایشان با همکاری یکدیگر.
«براون» با جزئیاتی دلنشین به داستان واقعی خواهر و برادر «هرشل»، زندگی می بخشد.
«ویلیام» دستش را گرفت و کمکش کرد تا سوار قایق کوچکی شود که آن ها را به کشتی متوسطی می رساند که کمی دورتر لنگر انداخته بود. حالا از عرشه کشتی به پشت سرش می نگرد و به این می اندیشد که برای نخستین بار در زندگی اش روی سخت نایستاده است.
سایه ابرها بر فراز زمین، پشت سرشان به آهستگی حرکت می کنند؛ اما همانطور که کشتی از ساحل دورتر می شود، باریکه ای از نور خورشید از آسمان بر زمین فرو می افتد و ردیف خانه های رو به آب را روشن می کند. شیشه پنجره ها برق می زند؛ در این بعد از ظهر تاریک، سوسوهای نور در طول اسکله در حال محو، می درخشد.
محکم به نرده می چسبد. رویای این سفر را داشته است، منتظرش بوده است. حالا نمی تواند از صحنه درخششی که در افق کوچک می شود و از دیدرس عقب می نشیند، گویی به عقب، به سمت نیستی پس کشیده می شود، روی برگرداند.
کاش یکی بگه ژانرش چیه من نفهمیدم