مخاطبین آشنا با کتاب اول و مخاطبین جدید به شکل مشابه از این سفر لذت خواهند برد.
طرفداران کتاب پرفروش «پسری به نام قله» به وجد خواهند آمد.
با یک مأموریت نجات نفسگیر که مخاطبین را وادار به ورق زدن صفحات می کند.
پلنگ برفی چنان می پرد که همه را حیرت زده می کند. پرشی چهار متری. شاید هم پنج متری. تا بالای دیوارهای پرشیب می پرد. روی لبه ای باریک فرود می آید، انگار از هوا هم سبک تر است.
دو توله اش پایین دیواره ایستاده اند و برایش زوزه می کشند تا بیاید پایین. پنجه های خاکستریاش از لبه صخره آویزان شده. دم دراز و کلفتش را مثل میزانه شمار به عقب و جلو تکان می دهد. به توله هایش که پایین ایستاده اند، نگاهی می اندازد، خمیازه ای می کشد، دمش را دور بدنش می پیچد، بعد چشمان سبز کمرنگش را می بندد.
من چی؟ خیلی هم نمی شود اسمم را نابغه گذاشت. مگر این که توانایی بالا رفتن از دیواره های پرشیب و ساختمان ها یک جور استعداد به حساب بیاید. اگرچه دیگر نمی توانم از ساختمان ها بالا بروم؛ راستش تا هجده سالگی به طور مشروط آزاد هستم و حق بالا رفتن از جایی را ندارم.