دگردیسی سیمای معشوق پیوندی تنگاتنگ دارد با دگرگونی های بزرگ ذهنی معطوف به مفهوم ملیت، سیاست، اخلاق، کارکرد زبان و استعاره، بوطیقای ادبی و مفهوم داستان و قصه. در یک کلام، تغییر در سیمای معشوق آیندی تمام نمای دگرگونی نگرش ذهن ایرانی به جهانی است که در آن می زید.
در بخشی از کتاب آمده است:
" بنا به آنچه در متنهای گوناگون دوره اول پیش از سده هفتم آمده است به نظر می آید بیشترین بسامد بروز عواطف را باید در مفهومهایی جست که به نحوی با جست و جوی هویت ملی ایرانیان پیوند خورده است زبان فارسی نمادهای ملی اسطوره ها مفهوم کشور و بیگانگانی که در دوره هایی بر ایران سلطه یافته اند به نظر ما مناسبترین مقوله ها برای توجه و بهترین ابزار برای درک کنشهای عاطفی و روحی ایرانیان هستند. از آنجا که دامنه ی زمانی بررسی ما از قرن سوم به بعد است ما عربها را از شمول مفهوم بیگانه خارج کرده ایم زیرا پیش از صفاریان و سپس با محدود شدن حوزه ی عمل خوارج سیستان اعراب دین خود را در سرزمینهای شرقی جای گیر کرده و خود به غرب عراق و حجاز و شام بازگشته بودند، آنان هم که ماندند پس از مدت نسبتا کوتاهی زبان عربی را وانهادند و به فارسی سخن گفتند و حتی مانند رابعه دختر کعب قزداری هم دوره ی رودکی شعر پارسی سرودند. در زمینه تولیدات فکری ای مانند فلسفه و فقه و تاریخ نیز اگرچه به زبان عربی بود اما سهم زبان فارسی افزایش می یافت .در این دوران ترکان بودند که به ایران سرازیر شدند و عظیم ترین و طولانی ترین تأثیر را بر سرنوشت سیاسی و روحی ایرانیان گذاشتند .دلبر ایرانیان هرگز پسرکان و دخترکان عرب نبوده اند اما دلبران ترک چه جگرها که نسوختند و چه دل ها که خون نکردند. بنابراین در این نوشته بیگانه ترک است و شخصیتی ،دیگر که سیمایش نزد ایرانیان سرنوشتی بس غریب داشته است؛ اسکندر مقدونی."
کتاب سیمای معشوق و مفهوم ملیت