در پس تاریخ شتابان حکومت ها و جنگ ها و قحطی ها، تاریخ هایی تقریبا بی حرکت نمودار می شوند تاریخ هایی با شیب ملایم: تاریخ راه های دریایی، تاریخ غلات یا معادن طلا، تاریخ خشک سالی و آبیاری، تاریخ تعادلی که نوع بشر بدان دست یافت، تعادل میان گرسنگی و وفور.
دیرینه شناسی، همزمانی انقطاع ها را منفصل می کند، همانگونه که وحدت انتزاعی تغییر و رویداد را می شکند. دوران، نه واحد پایه ای دیرینه شناسی است، نه افق آن و نه ابژه ی آن: اگر دیرینه شناسی از دوران صحبت می کند، همواره در مورد کردارهای گفتمانی معین و به مثابه نتیجه تحلیل هایش است.
اما نباید فریب این درهم تابیدگی را خورد. نباید بنا بر ظواهر تصور کنیم که برخی از رشته های تاریخ از امر پیوسته به امر ناپیوسته حرکت می کنند، حال آن که سایر رشته های تاریخ از ازدحام ناپیوستگی ها به واحدهای بزرگ پیوسته حرکت می کنند؛ نباید تصور کنیم که در تحلیل سیاست، نهادها یا تاریخ، بیش از پیش نسبت به تعیین های فراگیر حساس شده ایم، در حالی که در تحلیل ایده ها و دانش، توجه فزاینده ای به بازی های تفاوت کرده ایم؛ نباید گمان کنیم که این دو شکل بزرگ توصیف، باز هم بدون به رسمیت شناختن یک دیگر، تلاقی کرده اند.