قاعده ی نخست، قاعده ی بزرگ «هملت» است که می گوید «زمان بی چفت و بست است». زمان بی چفت و بست است. زمان بدون لولاست. لولاها محورهایی هستند که در به دور آن می چرخد. واژه ی Cardo در زبان لاتین بر تبعیت زمان از چهار جهت اصلی دلالت می کند، جهاتی که حرکات ادواری که توسط زمان اندازه گیری می شود از میان آن می گذرد. تا وقتی زمان بر لولاهایش باقی است تابع حرکت است: زمان مقدار حرکت، مسافت یا عدد است.
در واقع، کانت توضیح می دهد که اگو خود در زمان است و بنابراین دائما تغییر می کند: اگو، منفعل یا پذیرنده است و تغییرات را در زمان تجربه می کند. اما از سوی دیگر، من (I) عملی است که پیوسته در هر لحظه با تقسیم زمان به حال، گذشته و آینده، ترکیب زمان و ترکیب آن چه در زمان رخ می دهد را پدید می آورد.
سومین جنبه ی انقلاب کانتی به نقد عقل عملی مربوط می شود که شاید بتوان آن را در قواعدی شبیه به قواعد «کافکا» مشاهده کرد. «خیر آن چیزی است که قانون می گوید». «قانون» هم اینک بیان غریبی است از دیدگاه فلسفه که به زحمت قانون ها را می شناخت. این را می توان به وضوح در دوران باستان و به ویژه در سیاست افلاطون ملاحظه کرد.