اثری استادانه و شگفت انگیز.
یکی از برترین رمان های آرتور سی کلارک.
تصویر استادانه ی کلارک از آینده ی دور بشریت.
شهر مثل جواهری درخشان، بر سینه ی بیابان خفته بود. روزگاری با تغییر غریبه نبود، اما حالا «زمان» از کنارش می گریخت. شب و روز بر چهره ی بیابان می دویدند، اما در خیابان های دیاسپار همیشه عصر بود و تاریکی هرگز به آن قدم نمی گذاشت.
در شب های بلند زمستان، اخرین ذره های رطوبت بازمانده در هوای نازک پیرامون زمین می چگالید و بیابان را با ژاله می پوشاند؛ اما شهر نه گرما به خود می دید و نه سرما. هیچ تماسی با دنیای بیرون نداشت؛ خودش جهانی بود.
انسان پیش از این هم شهرهایی ساخته بود، اما هرگز شهری مثل این نبود. بعضی شهرها چند سده دوام آورده بودند و برخی هزاره ها؛ تا آن که «زمان» نام آن ها را زدود.
بدون آثار برجستهی این دوران، ژانر «علمی تخیلی» نمی توانست آنگونه که اکنون آن را می شناسیم، وجود داشته باشد.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
من پی دی اف این کتاب رو قبلا خونده م،داستانش محشهرهههه! دوست دارم نسخهی فیزیکیش رو هم تهیه کنم.
سی کلارک + شهرابی= اثر خواندنی