قسمت هایی از کتاب غولی قوری + به روح حاکم (لذت متن)
عید، و بازدید عید، و من برم و تو فردا بیایی این چیز مهمی نیست. شب بود. دو تا ماشین شده بودیم، پژوی آقا شاپور و آردی خاله. همه ریختیم پایین. تق تق تق، - نیستن، - الهی شکر! بنویس: آمدیم نبودی. دایی زنم این را گفت. خوشم آمد، خدا خدا کردم که خانه نباشند. تق تق! - خودکار بده، - چراغشون که روشنه و...