آبی آسمان با چند لکّه ابر، آفتابی و درخشان، که در آن چند پرنده چرخ می زنند. تصویر پایین می آید و بر صحرا روستاییانی را نشان می دهد که در جشن عروسی سرگرم پایکوبی اند. روستا خود دورتر، در زمینه، بر دامنه است. میان حلقه یی از کسانی که کفْ زنان بر شور آهنگ و ساز می افزایند، چند تنی دامنْ کشان چرخ می زنند؛ نقل پاشان بر سر دستْ افشانی؛ چند بچّه پای بازی شان را تقلید می کنند. سازْزن ناگهان خندان از خستگی ولو می شود و صدای ساز می ماند. غرغر مهربان جمع. میان پای کوبان چند تن بی ساز ادامه می دهند؛ پیرْزاغنی که پدربزرگ عروس باشد سروتنْ جنبان به سازْزن نزدیک می شود و هنوز می کوشد وا ندهد. پیرْزاغنی:هاه، دیدی از پا انداختم تان؟ راه بیا هنوز حریفم! سازْزن: هه، شما الان رفتید آن وسط؛ ما سه روزه می زنیم! داماد که نامش عیسا است، میان چهار ینگه ی خود که هر کدام لنگی تابیده به دست دارند، هنوز خندانْ خندانْ و یکْ پایکْ پا در بازی جنگ و گریزند ــ احدْعمو: دم بده قوّال! حسنی برادر کوچک عروس سرش گیج می خورد ــ حسنی: [ ولو می شود ] آخ، از نفس افتیدم! پیرْزاغنی:جوونارو باش! پیرْزاغنی همان طور که به بازی چرخ زنان پیش می رود مشتی نقل و پنج شاهی می پاشد سر نوه ی خود حوری که عروس است؛ حوری دارد یله می شود؛ بادزن به دست و خندان و گل انداخته و دمْ زنان از گرمای جنب وجوش و آفتاب. دوستانش درْهمْ گویان و شلوغ، هنوز ننشسته کیل می کشند؛ و در پی ایشان چندین زن و مرد دیگر که گله گله بر گلیم ها نشسته یا ایستاده اند! پایکوبی با این نشانه عملا به آخر رسیده است. همه خندان و خوشند؛ بعضی پخش زمین می شوند و بعضی می دوند آبی به صورت بزنند یا می روند سراغ چای و شربت و آب خوردن.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.