کتاب کابین انتهای قطار

The Cabin at the End of the Train
داستانی درباره ی دنبال کردن رویا ها
کد کتاب : 115300
مترجم :
شابک : 978-6227857399
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 138
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2022
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
مایکل وی. ایوانف
مایکل وی. ایوانف(Michael V. Ivanov) یک سخنران انگیزشی تغییر دهنده بازی و نویسنده پرفروش است که با پیام انعطاف پذیری خود بر هزاران نفر تأثیر گذاشته است. او که در کیف، اوکراین متولد شد، درست قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد به ایالات متحده مهاجرت کرد و نوه یک بازمانده از "محاصره لنینگراد" و اردوگاه داخائو است. توانایی داستان سرایی استاد مایکل، مخاطبان و خوانندگان را خوشحال و مجهز می کند تا بر اساس الهام خود عمل کنند. اصول موفقیت او به افراد قدرت می‌دهد تا ترس‌ها، محدو...
قسمت هایی از کتاب کابین انتهای قطار (لذت متن)
بوی دانه های برشته بی درنگ سوراخ های بینی ام را پر کرد، نفسم را بیرون دادم و شانه هایم را شل کردم. یک فنجان قهوۀ غلیظ یا یک نوشیدنی سنگین تقریبا تنها چیزی بود که می توانست آرامم کند و به زمان حال برگرداند. به خصوص این اواخر به نظر می رسید که حتی نیایش های کوتاه صبحگاهی و پیاده روی هم دیگر کمکی نمی کردند. خوشبختانه هنوز نویسندگی برایم مانده بود. وقتی روی کتابی کار می کردم، می توانستم درون دنیای دیگری محو شوم. اما باقی اوقات جز به کمک نوشیدنی یا مشغولیاتی از این دست، نمی توانستم از خودم فرار کنم. کم پیش می آمد که کاملا احساس آرامش داشته باشم. در ذهنم چیزی به نام زمان خاموشی وجود نداشت. همیشه درحال برنامه ریزی، فکر کردن و نشخوار فکری بودم. شاید من صبح ها قبل از آنکه باعجله به سراغ فهرست بلندبالای کارهای روزانه ام بروم، ورزش نمی کردم، به مقدار کافی آب نمی خوردم یا به اندازه ی کافی برای خودم وقت نمی گذاشتم؟ چه کسی می دانست . . . هیچ نظری نداشتم. فکر می کردم وقتی خودت را به دردسر بیندازی و دنبال یک رویای بزرگ بروی با چنین مسائلی هم روبرو می شوی. متعهد شدن به انجام یک کار غیرعادی، کار راحتی نیست. در برابر شکست و انتقاد آسیب پذیر می شوی. پیوسته کارهایی را انجام می دهی که ذهنت را به چالش می کشند، صبرت را می سنجند، و اطمینانت را به لرزه در می آورند. گمان می کردم این دل نگرانی دائمی صرفا بخشی از فرایند کار است و این یعنی در مسیر درستی پیش می رفتم. من نه تنها می خواستم مردم را سرگرم کنم بلکه می خواستم به آن ها انگیزه ببخشم. می خواستم درست همان طور که نویسندۀ محبوبم، آگ ماندینو، الهام بخش من شده بود، من هم الهام بخش خوانندگان کتاب هایم باشم. می خواستم یک نویسنده ی بزرگ شوم. و می خواستم یک سخنران انگیزشی باشم چون آگ ماندینو یک سخنران انگیزشی بود.