نکوداشت تخریب ناپذیری کلمات مکتوب در برابر سانسور، ستم های سیاسی و غیره.
افسانه ای جذاب.
یک داستان تمثیلی جذاب و هوشمندانه درباره ی یک انسان و کتاب ها.
من وقتی چیزی را می خوانم، در واقع نمی خوانم. جمله ای زیبا را به دهان می اندازم و مثل آب نبات می مکم، یا مثل لیکوری می نوشم، تا آن که اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ هایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد.
در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان، به زبانی بی نام با انسان از چیزهایی، از اندیشه هایی سخن می گوید که می فهمی ولی نمی توانی وصف کنی...
سی و پنج سال است که مداوم دکمه سبز و قرمز دستگاه پرس هیدرولیکم را می فشارم و همزمان سی و پنج سال است که مداوم نوشیدنی می خورم، نه این که از آن لذت ببرم، نه، از آدم های می خواره نفرت دارم، می نوشم تا بهتر فکر کنم، تا به قلب آن چه می خوانم بروم، چون برای سرگرمی یا تلف کردن وقت یا خوابیدن، مطالعه نمی کنم.
سعی کنید کتاب را با ترجمه اقای دوایی بخوانید. ترجمه محشریست. کتاب سخت خوان یا سنگینی هم نیست. به همه پیشنهاد میکنم. شخصا از خواندنش لذت بردم.
ای کاش به ترجمه هایی که خوانده شده و لذت بردید هم اشاره میکردید :(
کتاب کم حجم و سنگینی هست اگه به اگزیستانسیالیسم علاقه دارید گزینه خوبیه
من پی دی افش را داشتم اما صد هزار تومن برای ۱۵۰ صفحه؟ ترجیح میدم همون پی دی افش را بخونم
این کتاب مناسب چه سنی است
برای کودکان مناسب است. کودکانی که از دنیا هیچ نمیدانند و فقط جثه شان بزرگ شده است. به راستی من که الان 50 سالم هست، بزرگ شده ام یا هنوز کودکم؟ جوابش رو از بهومیل هرابال بپرس. برایت خواهد گفت. این یک کتاب نیست، یک آسانسور آگاهی است. یک معلم بزرگ است. باقی هیچ.
من ترجمهی نشر آوای مکتوب رو خوندم.....نمیدونم مشکل از ترجمه بود یا از خود کتاب که اصلا نتونستم ادامه بدم!😕
داستانی بسیار زیبا از پوچی انسان در عصر جدید. زندگی که تنها هدفش رسیدن به یک دستگاه پرس است و با رفتن ان همه چیز میرود و پوچی زندگی رخ مینماید
فکر کنم به اشتباه تعداد صفحات سایز رقعی این کتاب رو (نشر پارس کتاب) ۱۴۸ زدید 🤔، لطفاً اصلاح کنید (البته اگه من اشتباه نمیکنم)
داستان تنهایی فردی که شغلش خمیرکردن کاغذ هست به زیبایی روایت میشه و پایان خاص داستان باعث میشه داستان کتاب برای همیشه در ذهن خواننده نقش ببندد
بخشی از کتاب: تا مدتهای مدید بعد از آن، هر وقت که دستگاه پرسم در آخرین مرحله، کتابهای زیبا را با فشار بیست اتمسفر خرد میکرد، صدای در هم شکستن اسکلت آدمی را میشنیدم و احساس میکردم که دارم جمجمه و استخوان کلاسیکها را خرد میکنم. به یاد آن تکه ای در تورات میافتادم که میگفت:(( ما همچون دانههای زیتونی هستیم که تنها هنگامی جوهر خود را بروز میدهیم که در هم شکسته شویم.))
روایت داستان به صورت اول شخص هست و از زبان هانتا شخصیت اصلی داستان نقل میشه. داستان بسیار پرکشش هست وخواننده را ترغیب به ادامه خواندن میکنه و با اتفاق پایانی، داستان برای همیشه در ذهن مخاطب ماندگار میشه. کتاب را با ترجمه پرویز دوائی عزیز خواندم و ترجمه بسیار روان بود.
این رمان کوتاه درباره مردی است که شغلش خمیر کردن کتاب و کاغذ باطله هست. زمان داستان مربوط به چک در 1976 هست که حکومت کمونیستی بر سر کاره وسانسور شدید وجود داره. هرابال در واقع در این کتاب به نقد چنین رویکردی میپردازه و هانتا مردی به ظاهر ساده با رویکردی انسانی و اخلاقی سعی در نجات کتابهای ممنوعه و نایاب از نابودی داره.
کتابی دل نشین و دوست داشتنی از عشق یک پیرمرد به کارش و کتاب ها
البته پیر هم نبود بنده خدا