من دایانا گرنت هستم. در این 13 سال و چهار ماهی که از زندگی ام گذشته است، هرگز به کما نرفته ام و تجربه اش را هم ندارم. اما گمان می کنم حالی که الان دارم، بی شباهت به کما نیست. میان زمین و آسمان رهایم کرده اند. ابعاد ضربه ای که خورده ام، آن قدر گسترده است که نمی توانم از گوشه ای راه فراری پیدا کنم. مثل ماهی کوچولوی بیچاره ای در تور بزرگی گیر افتاده ام. به فکر فرار هم نیستم، چون جایی برای فرار کردن و پناه بردن ندارم. اگر بخواهم بگویم چرا الان در این شرایط افتضاح به سر می برم، باید از همان اولش شروع کنم