کتاب انجمن سری بندیکت 2

The Mysterious Benedict Society and the Perilous Journey
سفر پرخطر
کد کتاب : 12679
مترجم :
شابک : 978-600-462-281-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 437
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب انجمن سری بندیکت 2 اثر ترنتون لی استوارت

کتاب انجمن سری بندیکت 2 (سفر پرخطر)، رمانی نوشته ی ترنتون لی استورات است که نخستین بار در سال 2008 به انتشار رسید. انجمن سری بندیکت با مأموریتی جدید رو به رو شده که بسیار به خانه نزدیک تر است. رینی، کیت، استیکی و کنستانس پس از یک گردهمایی مجدد، مجبور می شوند که جست و جویی غیرمنتظره را آغاز کنند—جست و جویی برای یافتن آقای بندیکت. به نظر می رسد وقتی او در حال انجام آماده سازی ها برای ماجراجویی بچه ها بوده، به تله ی برادر دوقلوی شرورش، یعنی آقای کرتن، افتاده است. حالا چهار قهرمان ما فقط یک هفته وقت دارند آقای بندیکت را پیدا کنند. آن ها با بزرگترین چالش ممکن رو به رو شده اند؛ چالشی که دلایل بودن آن ها در کنار یکدیگر را تقویت می کند و آن ها را وادار می سازد که با بیشترین توان خود به نبرد بروند.

کتاب انجمن سری بندیکت 2

ترنتون لی استوارت
ترنتون لی استوارت، زاده ی سال 1970، نویسنده ای آمریکایی است. استورات در سال 1992 در رشته ی زبان انگلیسی از کالج هندریس فارغ التحصیل شد و سپس در کلاس های نویسندگی خلاق دانشگاه آیووا حضور یافت. او همچنین در سال 1995 در فستیوال نویسندگی دانشگاه آیووا تدریس کرد. اولین رمان استورات در سال 2005 به انتشار رسید.
نکوداشت های کتاب انجمن سری بندیکت 2
A warm and satisfying tale about friendship.
داستانی گرم و رضایت بخش درباره ی دوستی.
School Library Journal School Library Journal

This adventure will delight fans.
این داستان ماجرایی، برای مخاطبین لذت بخش خواهد بود.
The Bulletin

A heartfelt, high-speed trip around the world.
سفری پراحساس و سریع به دور دنیا.
Scholastic

قسمت هایی از کتاب انجمن سری بندیکت 2 (لذت متن)
در یک روز درخشان ماه سپتامبر، زمانی که همه ی بچه ها در مدرسه مشغول یادگیری کسر و اعشار بودند، رینی مولدون در حال پایین رفتن از یک جاده ی خاکی بود. او قد و قامت متوسطی داشت؛ چشم ها و موهایش قهوه ای معمولی، اندازه ی پاهایش متوسط و فاصله ی بینی تا گوش هایش، متناسب بود. او کاملا تنها بود؛ به جز شاهینی که در آسمان اوج می گرفت و چند چکاوک، تنها موجود زنده ای بود که در آن ناحیه دیده می شد.

حتی اگر کنستانس با شعرهایش به او بد و بیراه می گفت، باز هم از دیدنش خوشحال می شد. کنستانس شاید در سرسختی و گستاخی یک نابغه بود، اما از معدود افرادی بود که رینی او را به عنوان یک دوست واقعی قبول داشت. کنستانس و استیکی و کیت مثل خانواده اش بودند. هرچند فقط یک سال بود که آن ها را می شناخت، دوستیشان عمیق بود و البته در شرایط خاصی شکل گرفته بود.

آن ها موضوع های بسیار دیگری برای حرف زدن داشتند. کیت می خواست مزرعه را به رینی نشان دهد و همچنین نظر او را در مورد سورپرایز آقای بندیکت بپرسد. از وقتی که آقای بندیکت آن ها را به یک مأموریت مخفی فرستاده بود، دقیقا یک سال می گذشت؛ مأموریتی که فقط از عهده ی استثنائی ترین بچه ها برمی آمد. حالا در سالگرد اولین ملاقات بچه ها، او ترتیبی داده بود که همه توی خانه اش در استون تاون، دور هم جمع شوند.