کتاب گیسو کمند

Bad Hair Day
قصه ها عوض می شوند (۵)
کد کتاب : 12808
مترجم :
شابک : 9786004620192
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 128
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 27
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب گیسو کمند اثر سارا ملانسکی

کتاب «گیسو کمندقصه ها عوض می شوند» نوشته "سارا ملانسکی" کتابی فوق العاده جذاب برای کودکان است. این کتاب توسط "سارا فرازی " به فارسی برگردانده شده است.

سارا ملانسکینویسنده پرفروش نیویورک تایمز از مجموعه های Whatever After ، سریالهای جادویی در منهتن و یک سری کتاب دیگر برای نوجوانان است.

فکر می کنم کودکان به خصوص دختران در هر سنی می توانند از این کتاب لذت ببرند کنند.
شما عاشق این داستان جذاب خواهید شد. داستانی که علاوه بر کیفیت منحصر بفرد روایی آن، نکات آموزنده ای را نیز در خود جای داده است.

کتاب گیسو کمند

سارا ملانسکی
سارا ملانسکی، زاده ی 4 ژانویه ی 1977، نویسنده ی کانادایی است.سارا، دختر نویسنده ای به نام الیسا آمبروز است. پدر و مادرش از هم جدا شده اند و یک خواهر و یک خواهرخوانده دارد. ملانسکی، دانش آموخته ی رشته ی ادبیات انگلیسی از دانشگاه مک گیل است.او پس از تحصیل به تورنتو نقل مکان کرد و اولین رمان خود را نوشت که در شانزده کشور منتشر شد و به فروشی بیش از ششصد هزار نسخه دست یافت.ملانسکی پس از انتشار دومین رمانش به نیویورک رفت و نویسندگی را به صورت تمام وقت پی گرفت.
نکوداشت های کتاب گیسو کمند
An uproariously funny read. The swift pace of the tale and non-stop action . . . will enchant readers from the first page
کتابی خنده دار و نفس گیر. سرعت سریع داستان و کنش بدون وقفه. . . خوانندگان را از صفحه اول مسحور می کند
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Hilarious . . . with unexpected plot twists and plenty of girl power.
داستانی خنده دار . . با پیچ و تابهای غیر منتظره پلات .
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب گیسو کمند (لذت متن)
شاید تعجب کنید: ایبی! چرا به خاطر این موضوع، این قدر ناراحتی؟ نکند انتظار داشتی در این مسابقه برنده شوی؟ جواب من: بله! من توقع داشتم برنده شوم؛ من همیشه این مسابقه را می برم. کلاس سوم، مسابقه ی هجی کردن را بردم؛ کلاس چهارم، مسابقه ی هجی کردن را بردم؛ اما کلاس پنجم چه اتفاقی افتاد؟ من برنده شدم؟ نه خیر، نشدم! کلاس پنجم، یعنی امروز، من مسابقه را باختم. جونا می پرسد: « دوم شدی؟ » بعد، یک شیشه سس کچاپ از یخچال بیرون می آورد، روبه روی من می نشیند و یک عالمه سس روی چیپس می ریزد. « نه! » « سوم شدی؟ » « نه! » ابروهایش را بالا می برد؛ « چهارم؟ » لبم را گاز می گیرم!

اشک هایم که سرازیر شد، از من خواستند به دستشویی بروم و صورتم را پاک کنم. وقتی از کلاس بیرون می رفتم، پنی زیر لب گفت: « بچه ننه! » چندتا از بچه ها خندیدند؛ اما رابین و فرانکی نه. شنیدم که رابین پرسید می تواند همراه من بیاید یا نه؛ اما خانم معلم به او اجازه نداد. بعد از ۱۰ دقیقه که توی دستشویی گریه کردم، اشک هایم را پاک کردم و به کلاس برگشتم. سعی کردم به هیچ کس نگاه نکنم. حالا کنار جونا، توی آشپزخانه نشسته ام و از یادآوری آن لحظه ها، به خودم می لرزم. سرم را می گذارم روی میز و ناله می کنم. جونا می گوید: « از همه، از این کلمه های سخت پرسیدن؟ » « مثلا از فرانکی کلمه ی ناهموار رو پرسید. بااینکه سخته، ولی من می تونم هجیش کنم. می دونم که توی هجی کردن، بهترینم. » جونا پشت چشمی نازک می کند و می گوید: « خب حالا! از خود راضی. »

وقتی من را می بیند، با خوش حالی به طرفم می دود و پوزه اش را به پاهایم می مالد و با چشم های تیله ای اش، به من خیره می شود. گوش هایش را نوازش می کنم و می گویم: « سلام عزیزم! بااینکه من گند زده م، ولی هنوز دوستم داری، نه؟ » به جای اینکه جوابی بدهد، صورتم را لیس می زند. احتمالا این یعنی که دوستم دارد. بله، شازده هنوز دوستم دارد. من هم دوستش دارم. مهربان و بامزّه است؛ و خیلی هم باهوش. مطمئنم هفته ی پیش ژاکتم را تا کرد و گذاشت توی کمدم! حالا شاید هم کار مامانم بوده، اما به هرحال! تازه چند هفته است که شازده با ما زندگی می کند. تا الان یاد گرفته بنشیند، بایستد و وقتی صدایش می کنیم، پیشمان بیاید. بعد هم اینکه یاد گرفته بیرون از خانه دستشویی بکند. من خودم تربیتش کردم! البته مامانم تربیتش کرد، اما من هم خیلی کمکش کردم.