من - به همراه برادرم ، جونا ، و سگ ما ، پرنس - در داستان افسانه ای « شاهزاده نخود فرنگی » فرود آمده ام! وقتی نمی توانم بالای صد تشک بخوابم ، پادشاهی تصمیم می گیرد که من باید شاهزاده خانم مورد نظر باشم. در مورد درمان سلطنتی صحبت کنید - ناگهان دست و پا منتظر من هستند. بعلاوه ، من لباس مجلسی نامحدود ، جواهرات براق و بستنی دریافت می کنم.
اما آیا می توانیم یک شاهزاده خانم واقعی برای اداره پادشاهی پیدا کنیم؟
در این کتاب ما با داستانی کودکانه و دلچسب رو به رو هستیم. گفتنی است این داستان به نحوی نگارش شده است که هم آوایی کلمات آن کنار هم وزن به خصوصی را به آن داده است که به دلنشین تر شدن آن کمک کرده است.
اکنون ما باید در « شاهزاده نخود فرنگی » که توسط انتشارات پرتقال به ترجمه سارا فرازی به بازار کتاب راه پیدا کرده است بخوانیم که:
- یک مسابقه پرنسس برگزار کنید
- یک شاهزاده منزجر را شکست دهید
- فرار از تمساح های گرسنه
- آن را به خانه برگردان
دیگر هیچ وقت چرت زدن نیست - بهترین شاهزاده خانم برنده شود!
"یک خواندن بسیار خنده دار. سرعت سریع داستان و اقدام بدون وقفه ... خوانندگان را از صفحه اول مسحور می کند."
خنده دار . . با پیچ و تابهای غیر منتظره طرح و قدرت زیاد نویسنده در نگارش
سرگرم کننده گیج کننده ، نیش دار و خنده دار
صبر می کنم تا مینروا شب به خیر بگوید و اتاق را ترک کند، بعد رو به جونا می کنم و با تعجب می گویم: «من می دونم توی چه داستانی هستیم! تو نمی دونی؟» جونا با حرکت سرش می گوید که نمی داند. به او چشم غره می روم. می پرسم: «یادت نمی آد مامان بزرگ برامون داستان شاهزاده و نخودفرنگی رو می خوند؟» جونا چینی به بینی می اندازد. «من از نخودفرنگی متنفرم. خیلی شل و وارفته ست.» «کاملا باهات موافقم. اما توی اون داستان، یه شاهزاده خانم واقعی بود که می تونست وجود یک نخودفرنگی رو که زیر یک عالمه تشک بوده احساس کنه.» جونا صورتش را مچاله می کند. «چطور ممکنه؟ حتما له له می شه. مگه اینکه نخودفرنگی منجمد باشه. حالا اون نخودفرنگیه منجمد بوده؟» «نمی دونم. احتمالا نبوده . اما توی داستان، دختری که مدعی بوده شاهزاده ست، نخود رو حس می کنه و این جور می شه که همه می فهمن اون یک شاهزاده ی واقعیه..»
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
ایده اولیه داستان خوب بود;ولی جملات و روایتها به زبانی کاملا بچگانه نوشته شدن.اگر یکم بیشتر روش کار میشد،کتاب خیلی خوبی برای گروه سنی جوان بود.ولی این فقط به درد کودک میخوره