گیج کننده، جوشنده، خنده دار و سرگرم کننده
فمنیست درون من آن را تحسین می کند و مادر درون من عاشق این است که چگونه دخترم دوست دارد در آغوش هم این کتاب را بخوانیم.
فوق العاده... همراه با چرخش های غیرمنتظره در پلات و نشان دادن قدرت دختران
خیلی بد شد؛ خیلی، من و جونا نباید توی خانه توپ بازی می کردیم. این بازی طوری است که اگر به موقع جاخالی ندهی، بازندهای. در واقع همان بازی جاخالی است. توی داستان علاء الدین هم که من و جونا تازگی ها آنجا بودیم، جاخالی بازی کردیم .علاوه بر توپ بازی، من و جونا در چند ماه گذشته، خیلی چیزها یاد گرفتیم. مثلا اینکه چطور از درخت بالا و پایین برویم یا اینکه چطور یک قالی پرنده را برانیم. بله! یک قالیچه ی پرنده که توی آسمان پرواز می کرد و از روی همه چیز رد می شد. این را هم توی داستان علاء الدین یاد گرفتیم.
مامان اضافه می کند: «شما دوتا، تا آخر شب حق استفاده از تلویزیون، تلفن، آیپد و کامپیوتر رو ندارین. این طوری، دفعه ی دیگه که توپ دستتون می گیرین، یادتون می افته که برین بیرون بازی کنین.» من می گویم: «نه، مامان!» می خواهم چیز دیگری بگویم، اما قیافه ی مامانم نشان می دهد اگر یک کلمه بیشتر حرف بزنم، تا دو روز نمی توانم تلویزیون تماشا کنم. یک کیسه زباله برمی دارم و خیلی با احتیاط، تکه های شکسته شده را توی آن می گذارم.
ای کاش اتاق کار بابا و مامان آن پایین نبود. شاید آنها به راز ما پی ببرندا باید میزهای کارشان را به اتاق نشیمن بیاورند و اجازه بدهند ما بچه ها توی زیرزمین بازی کنیم، تازه توی زیرزمین هم هیچ لامپی نیست که بشکند. فقط یک آینه ی جادویی آنجاست. شاید بهتر باشد با توپ طلایی آنجا بازی کنیم. ای کاش الان هم توی زیر زمین بودم و با آینه ی جادویی به یک قصه سفر می کردم.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
ایده اولیه داستان خوب بود;ولی جملات و روایتها به زبانی کاملا بچگانه نوشته شدن.اگر یکم بیشتر روش کار میشد،کتاب خیلی خوبی برای گروه سنی جوان بود.ولی این فقط به درد کودک میخوره
من خیلی دوستش دارم عالیه
کارتون هانسل وگرتل واقعی نبود چون توی داستانش نوشته بود که او ما چهار نفر بدن اسمشونم هانسل گرتل و ایبی جونا بودن😑😑😑😑😑😑😑😑😑
مهدا فسقلی اسم کتابو نخوندی؟ نوشته قصهها عوض میشوند ننوشته من واقعیت را میگویم کوچولو جانم.شیر گرمتو بخور بعدشم بگو مامانت اینو برات بخونه بخوابی دست از سرما ورداری.افرین بچه خوب🙂
من نمیفهمم چرا اینجا نوشتین هانسل و گرتل و بعدشم درباره نویسنده اش حرف زدین. به نظر من که کارتون الکیه.😡
دوست عزیز اگر کتاب رو بخرید متوجه میشید درباره کتاب اشتباه فکر میکردید
من خودم این کتاب رو خوندیم خیلی هم عالی بود اما این اصلا متفاوت نبود اینا هم اندازهی هم بودند
دوهزار بار گفتم گوشی دست بچه بیسواد ندین😂😂 ایموجی عصبانیش فقط ووی ترسیدمم