به شکلی استثنایی خوب.
کتابی به درخشندگی یک الماس.
با مشاهداتی موشکافانه و طنزی هوشمندانه.
اگر با کسی وارد جنگی می شوی که مطمئنی ازش کتک می خوری باید اولین مشت را تو بزنی چون فقط برای همان یک مشت فرصت داری.
معلم سرش داد زده بود:«تو مشکلت چیه؟» راودی هم با فریاد جواب داده بود:«همه چی!» راودی با همه دعوا داشت. با دختر و پسر. با مرد و زن. با سگ های ولگرد هم دعوا می کرد. لعنتی، با هوا هم دعوا داشت. مثل دیوانه ها مشت حواله ی باران می کرد. باور کنید.
خودم می دانستم یکی از آن الکی خوش هایی هستم که همیشه عاشق کسانی می شوند که دست نیافتنی، نرسیدنی و سنگدل هستند. یک شب، نزدیک های ساعت دوی صبح که راودی آمده بود وخانه ی ما خوابیده بود، قفل دلم را باز کردم. گفتم: "پسر. من عاشق داون شدم." راودی که کف اتاق من دراز کشیده بود خودش را به خواب زد.
بیایید سوار بر قالیچه ای پرنده، بر فراز دنیاهایی پر از شگفتی به پرواز درآییم.
فضای کتاب رو خیلی دوست داشتم حال آدم رو خوب میکنه
در ژانر در نوجوان...
پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید معصومیت و زندگی دوگانه شخصیت اصلی که با طنز تلخ جذاب نوشته شده خیلی چیزها از شخصیت اصلی میشه یاد گرفت با اینکه حتی بزرگسال نیست
نمی دونم چه حکمتیه که بعضی از نویسندهها برای خارج کردن کتابشون از دور باطل تنها گزینه ای که به ذهنشون میرسه راهی کردن شخصیتهای کتابشون به دیار باقیه !... سه تا مرگ اونم تو کتاب ردهی نوجوان خودش یه رکورده از اینها بگذریم تنها چیزی که از این کتاب نصیبم شد این بود که فهمیدم ،بیچارهترین و بدبختترین آدم دنیا هم که باشی ، وقتی یه نویسندهی چیره دست شروع به نوشتن داستان زندگیت میکنه ، اونوقت میتونی امیدوار باشی که آیندهی بهتر و روشنتری در انتظارته
بذارین اینطوری بگم اگه میخوایین یه کتابی بخونین که حین خوندنش بهتون خوش بگذره این همون کتابه توش کلی حرف حسابی میزنه
بذارین اینطوری بگم اگه میخوایین یه کتابی بخونین که حین خوندنش بهتون خوش بگذره حالتونو خوب کنه این همون کتابه
این اتفاق چیزی نیست جز رفتن به مدرسه ای که تمام دانش آموزانش سفید پوست هستند. این داستان در دسته داستانهای طنز قرار میگیرد و روان و بدون پیجیدگی نوشته شده و خواننده از خواندنش لذت میبرد.با وجود این سادگی،داستان معنا و مفهوم عمیقی دارد.بنظرم نویسنده در این داستان به تبعیض نژادی در جامعه امریکایی بخصوص سرخ پوستها و در معنای کلیتر باقی نژادها اشاره کردو همچین به الکلیسم،فقر،رواج خشونت و زورگویی و استمنا و تحریک جنسی اشاره و انتقاد میکند.در طول داستان با جونیور حسرت میخورید،میخندید،گریه میکنید
داستان درمورد یک نوجوان سرخپوست به نام ارنست اسپریت جونیور است که در تمام داستان با همین اسم میشناسیم.نوجوانی که در بدو تولد همراه با مشکلات جسمی به دنیا میآید و پدری الکلی،مادری غمزده و خواهری منزوی دارد که البته در طول داستان گاهی هر سه را تحسین میکند و گاهی ازشان بیزار میشود.جونیور در داستان زندگیش به دوستی عمیقش با راودی،پسری عصبی و پرزور،اشاره میکند و حتی به عنوان بهترین فرد زندگیش معرفیش میکند اما به خاطر اتفاقی مهم این رابطه دوستی از هم میپاشد....