کتاب مرگ قسطی

Death on Credit
کد کتاب : 1316
مترجم :
شابک : 978-964-305-826-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 724
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1936
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 24
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

در این کتاب سلین زندگی را تحلیل می کند.

معرفی کتاب مرگ قسطی اثر لویی فردینان سلین

کتاب مرگ قسطی، رمانی نوشته ی لویی فردینان سلین است که اولین بار در سال 1936 انتشار یافت. اولین رمان سلین، «سفر به انتهای شب» و دنباله ی آن، یعنی همین کتاب، نوعی جدید از داستان نویسی را به وجود آوردند و صداقتی را نسبت به افکار و کارهای نویسنده ارائه کردند که مخاطبین تا به حال در هیچ اثری ندیده بودند. در رمان مرگ قسطی، کاراکتری به نام فردینان باردمو که به نوعی، تداعی کننده ی شخصیت و زندگی خود سلین است، بیماران فقیری را در پاریس معالجه می کند که معمولاً پولی به او نمی دهند اما از وجود او کمال استفاده را می کنند. روایت داستان به صورت خطی دنبال نمی شود و گهگاه به دنیای خاطرات گذشته و حتی رویا و فانتزی سرک می کشد. این رمان شگفت انگیز از یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم، تجربه ای فراموش نشدنی و منحصر به فرد برای مخاطبین است.

کتاب مرگ قسطی

لویی فردینان سلین
لویی فردینان سلین، با نام واقعی لویی فردینان آگوست دستوشه، زاده ی 27 می 1894 و درگذشته ی 1 جولای 1961، رمان نویس، رساله نویس و پزشک فرانسوی بود.لویی در شهر پاریس و در خانواده ای فقیر بزرگ شد. او پس از گذراندن دوران تحصیل خود که شامل سفرهایی به آلمان و انگلیس نیز بود، شغل های گوناگونی را امتحان کرد و دو سال مانده به شروع جنگ جهانی اول، به نیروهای ارتش فرانسه پیوست. سلین در زمان خدمت در جبهه ای غربی جنگ، آسیب های جدی زیادی دید که تا آخر عمر همراه او بودند اما در همین دوران، موفق به کسب مدال شجا...
نکوداشت های کتاب مرگ قسطی
It shocked European literature and world consciousness.
این اثر، ادبیات اروپا و آگاهی مردم جهان را با شوک مواجه کرد.
Amazon Amazon

A great book.
کتابی بزرگ.
Driftless Area Review

Celine's work is now acknowledged as the forerunner of today's black humor.
آثار سلین امروزه به عنوان طلایه دار طنز سیاه زمانه ی کنونی در نظر گرفته می شود.
Fantastic Fiction

قسمت هایی از کتاب مرگ قسطی (لذت متن)
چیزی که پدر و مادرم اصلا تحملش را نداشتند، هیچ وقت نمی توانستند قبول کنند و حتی درکش هم نمی کردند، این بود که من از امیدواری و روحیه ی عالی چیزی کم بیارم. محال بود چنان اجازه ای به من بدهند. من یکی حق شکوه و آه و ناله نداشتم، هرگز! زار زدن و الم شنگه به پا کردن حق انحصاری پدر و مادرم بود. بچه ها چیزی نبودند جز یک دسته لات وحشی نمک نشناس تن لش ولنگار! همین که لب باز می کردم که از چیزی اظهار ناراحتی کنم، هر دوشان خون به چهره می آوردند. یعنی که داشتم کفر می گفتم! به خدا و پیغمبر ناسزا می گفتم! به همه ی مقدسات اهانت می کردم!

هزار داستان سر هم کرد اول برای اینکه من خوشم بیاید و بعد برای اینکه اذیتم کند. نقطه ضعف من این است که به قصه های خوب، خوب گوش می دهم. او هم سوءاستفاده می کرد، همین. آخر کاری برای قطع رابطه مان کارمان به خشونت کشید.

همه ی ارگ های دنیا منم. همه چیز از من است، گوشت و روح و نفس... فکرها توی کله ام سکندری می رود و کله پا می شود. با آن ها خوب تا نمی کنم. کارم ساختن اوپرای سیل و توفان است... بیست و دو سال است که هر شب می خواهد کلکم را بکند... درست سر ساعت دوازده... اما من هم می دانم چطور از خودم دفاع کنم.