کتاب قاضی و جلادش

Der Richter und sein Henker
کد کتاب : 7352
مترجم :
شابک : 9789647948890
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 157
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1950
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : 11 دی

قاضی و جلادش
The Judge and His Hangman
کد کتاب : 142993
مترجم :
شابک : 978-6228184166
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 188
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1951
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 دی

معرفی کتاب قاضی و جلادش اثر فریدریش دورنمات

کتاب « قاضی و جلادش »، رمان مدرن کاراگاهی به قلم درخشان "فریدریش دورنمات" است که اسرارآمیز بودن سبک نوشته هایش ، یاد آور آثار "آلن روبه گریلت" است و داستان های علمی تخیلی پست مدرن "پاول استر" و دیگر رمان نویس های معاصر "نئو نوآر" را به خاطر می آورد. این کتاب داستان بازرس برلاخ را دنبال می کند که بین دنیاهایی حرکت می کند که به نظر می رسد تمایز بین جرم و عدالت از بین رفته است.
قهرمان کتاب « قاضی و جلادش» از "فریدریش دورنمات" بازرسی پیر است که روزهای آخر عمر خود را می گذراند. او رئیس مامور جوانی است، که به قتل می رسد و داستان در مسیر تحقیقات این قتل ادامه می یابد. با وجود اینکه برلاخ ظاهری قهرمانانه ندارد اما ماموری کارکشته است که در ضمن، رییس مامور کشته شده یعنی اشمید که یکی از بهترین افسرهای او بود، نیز می باشد. در ادامه ی داستان، برلاخ از دستگیر کردن یک قاتل به منظور دست داشتن او در قتل یک جنایتکار که از او زیرک تر بوده است، چشم پوشی می کند و در سوء ظنی ، با چک کردن کلینیک یک پزشک سابق نازی، او را به امید وادار کردن وی برای لو دادن خود تعقیب می کند. نتیجه ی کار، دو واقعه ی هیجان انگیز است که فلسفه ی وجودی و ژانر کارآگاهی را به همگرایی خیره کننده می رساند. رمان « قاضی و جلادش » به قلم "فریدریش دورنمات" را می توان به عنوان این گزاره هم درک کرد که انسان ها زمانی که سرنوشت دیگران را تعیین می کنند قاضی می شوند و وقتی وسیله ای برای دیگران می شوند مزدور می شوند.

کتاب قاضی و جلادش

فریدریش دورنمات
فریدریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس برجسته سوئیسی در پنجم ژانویه (۱۵ دی) ۱۹۲۱ در یکی از روستاهای اطراف شهر برن در کشور سوئیس متولد شد. پدر دورنمات کشیشی معتقد و متدین و پدربزرگش شاعری بذله‌گو و سرشناس بود که به خاطر شعرهای انتقادآمیز سیاسی که می‌سرود به او لقب شاعر سیاسی پرخاش جو داده بودند. تأثیر ویژگی‌های این دو نفر بر دورنمات بسیار زیاد بود، چنان‌که این تأثیر را به آسانی در بیشتر نوشته‌های این نمایشنامه‌نویس شهیر می...
نکوداشت های کتاب قاضی و جلادش
Friedrich Dürrenmatt (1921-1990) was best known as the author of clever, morally inquisitive plays such as 'The Visit' and 'The Physicists.' In the early 1950s he also wrote three short, spellbinding mystery novels, which the University of Chicago Press has reissued in paperback with new translations from the German by Joel Agee. The latter includes a thoughtful foreword by Sven Birkerts, who praises Dürrenmatt's talent as a captivating entertainer who could also 'play through complex moral issues with a speed-chess decisiveness and inexorability.' . . . These are slender tales. But they have the weight and texture of classics. Mystery readers should be grateful to the University of Chicago Press for bringing these gems back to life.
فریدریش دورنمات (1921-1990)به عنوان نویسنده نمایش نامه های پرسشگر اخلاقی و هوشمندانه ای مانند "بازدید"و "فیزیکدانان" شناخته شده است.در اوایل 1950 او همچنین سه رمان راز آلود مسحور کننده ی کوتاه نوشت که نشریه دانشگاه شیکاگو با ترجمه جدید از آلمانی توسط جوئل آگی در کتابی جلد کاغذی منتشر کرد. در آخر نیز شامل پیش گفتار متفکرانه ی سون بیرکرت می شود ، کسی که استعداد دورنمات را به عنوان سرگرم کننده ای جذاب که می تواند در مسائل اخلاقی پیچیده با قاطعیت و سنگدلی شطرنج سرعتی بازی کند، تحسین می کند . این داستان ها اندک اند اما وزن و بافت کلاسیک دارند.خوانندگان داستان های معمایی باید از نشریه ی دانشگاه شیکاگو برای دوباره زنده کردن این گوهرهای ادبی قدردان باشند .
 Washington post Washington post

قسمت هایی از کتاب قاضی و جلادش (لذت متن)
تو یک سال دیگر وقت زندگی کردن داری و چهل سال بی وقفه تعقیبم کرده ای. این صورت حسابش است. برلاخ، بحث ما، در آن میخانه ی بوگندوی حومه ی شهر توفان، غرق دود غلیظ سیگارهای ترکی، درباره ی چی بود؟ تو می گفتی که عدم کمال انسانی، این واقعیت که ما هیچ وقت نمی تونیم شیوه ی عمل فرد دیگر را با اطمینان پیش بینی کنیم، و این که ما نمی خواهیم در برنامه ریزی هایمان عنصر اتفاق را که همه جا نقش دارد دخالت بدهیم، باعث می شود بیشتر جنایتکارها به ناچار دستشان رو بشود. می گفتی جنایت حماقت است.

می گفتی جنایت، حماقت است، چون غیرممکن است بشود با انسان ها مثل مهره های شطرنج رفتار کرد. من، برخلاف تو، کمتر از از سر اعتقاد و بیشتر برای مخالفت با تو، با اطمینان می گفتم که درست همین بی نظمی روابط انسانی، جنایت را ممکن می کند، و باز به همین دلیل، تعداد بی شماری جنایت نه فقط کیفر نشده اند، بلکه بدون انعکاس هم مانده اند؛ انگار که فقط در ناخوداگاه اتفاق افتاده باشند.