1. خانه
  2. /
  3. کتاب گرمای روز

کتاب گرمای روز

3.3 از 1 رأی

کتاب گرمای روز

The Heat of the Day
٪15
380000
323000
معرفی کتاب گرمای روز
«گرمای روز» کتابی نوشته الیزابت بوئن، نویسنده ایرلندی است. این اثر در دسته ادبیات داستانی عاشقانه-سیاسی قرار می‌گیرد. «گرمای روز» در سال‌های جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد و نخستین بار در سال 1948 در بریتانیا به چاپ رسید. این رمان روایتی از در‌هم‌تنیدگی روابط فردی و علاقه به آرمان‌های ملی کشور است و پیچیدگی روابط شخصی و سیاسی را توصیف می‌کند.
«گرمای روز» درباره رابطه عاشقانه میان استلا رادنی و رابرت کلوی است. رابطه این دو که در لندن زندگی می‌کنند تحت تأثیر حضور یک مأمور اطلاعات بریتانیایی به نام هریسون قرار می‌گیرد. هریسون، به اطلاعاتی درباره جاسوس بودن رابرت دست یافته است. در نتیجه در پی راهی برای دستگیری و نابودی رابرت است. از سوی دیگر استلا میان معشوق خود که جاسوس است و مأمور اطلاعاتی که به‌دنبال دستگیری معشوق اوست گیر افتاده است.
هریسون و استلا که زنی میانسال است سال‌هاست که یکدیگر را می‌شناسند و هر‌دو برای دولت بریتانیا فعالیت می‌کنند. هریسون عاشقانه استلا را دوست دارد اما استلا تمایلی به رابطه با هریسون ندارد و دلباخته رابرت شده است. پس از اینکه هریسون به اطلاعاتی درباره جاسوس‌بودن رابرت دست پیدا می‌کند به استلا هم مشکوک شده و فکر می‌کند که استلا هم برای آلمان‌ نازی جاسوسی می‌کند. او موضوع شک خود را با استلا در میان می‌گذارد اما استلا به هریسون اطمینان می‌دهد که جاسوس نیست. هریسون، زن میانسال را از تصمیم خود مطلع کرده و می‌گوید که می‌خواهد مسئله جاسوس‌بودن رابرت را به مأموران اطلاعاتی خبر دهد. هریسون می‌خواهد‌ در ازای به دست آوردن استلا، اطلاعات رابرت را در اختیار دولت قرار ندهد اما استلا معامله را نمی‌پذیرد و معتقد است که رابرت جاسوس نیست. با‌این‌حال زن میانسال رابرت را در جریان شک هریسون به او قرار می‌دهد. رابرت اتهامات را رد می‌کند اما در ادامه مجبور می‌شود که به جاسوس‌بودن خود اعتراف کند.
درباره الیزابت بوئن
درباره الیزابت بوئن
الیزابت بوون (/ˈboʊən/؛ 7 ژوئن 1899 - 22 فوریه 1973) رمان نویس و داستان نویس ایرلندی-بریتانیایی بود که به خاطر کتاب هایش در مورد "خانه بزرگ" پروتستان های زمین نشین ایرلندی و همچنین داستان هایش درباره زندگی در لندن در زمان جنگ مشهور بود.
قسمت هایی از کتاب گرمای روز

ارواح بی‌شماری که فوج‌فوج در روشنایی روز در شهر حرکت می‌کردند، هر چیز دیدنی، شنیدنی یا قابل ادراکی را با حواسی که از قید تن رها شده بود درک می‌کردند و به این ترتیب از روز بهره‌مند می‌شدند، همان روزی که وقتی زنده بودند انتظار رسیدنش را می‌کشیدند… مرگز از اتفاقات آن روزها عقب مانده بود…

نظر کاربران در مورد "کتاب گرمای روز"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

بد نیست

1403/08/11 | توسطابراهیم گودرزی
0
|