«گرمای روز» کتابی نوشته الیزابت بوئن، نویسنده ایرلندی است. این اثر در دسته ادبیات داستانی عاشقانه-سیاسی قرار میگیرد. «گرمای روز» در سالهای جنگ جهانی دوم رخ میدهد و نخستین بار در سال 1948 در بریتانیا به چاپ رسید. این رمان روایتی از درهمتنیدگی روابط فردی و علاقه به آرمانهای ملی کشور است و پیچیدگی روابط شخصی و سیاسی را توصیف میکند.
«گرمای روز» درباره رابطه عاشقانه میان استلا رادنی و رابرت کلوی است. رابطه این دو که در لندن زندگی میکنند تحت تأثیر حضور یک مأمور اطلاعات بریتانیایی به نام هریسون قرار میگیرد. هریسون، به اطلاعاتی درباره جاسوس بودن رابرت دست یافته است. در نتیجه در پی راهی برای دستگیری و نابودی رابرت است. از سوی دیگر استلا میان معشوق خود که جاسوس است و مأمور اطلاعاتی که بهدنبال دستگیری معشوق اوست گیر افتاده است.
هریسون و استلا که زنی میانسال است سالهاست که یکدیگر را میشناسند و هردو برای دولت بریتانیا فعالیت میکنند. هریسون عاشقانه استلا را دوست دارد اما استلا تمایلی به رابطه با هریسون ندارد و دلباخته رابرت شده است. پس از اینکه هریسون به اطلاعاتی درباره جاسوسبودن رابرت دست پیدا میکند به استلا هم مشکوک شده و فکر میکند که استلا هم برای آلمان نازی جاسوسی میکند. او موضوع شک خود را با استلا در میان میگذارد اما استلا به هریسون اطمینان میدهد که جاسوس نیست. هریسون، زن میانسال را از تصمیم خود مطلع کرده و میگوید که میخواهد مسئله جاسوسبودن رابرت را به مأموران اطلاعاتی خبر دهد. هریسون میخواهد در ازای به دست آوردن استلا، اطلاعات رابرت را در اختیار دولت قرار ندهد اما استلا معامله را نمیپذیرد و معتقد است که رابرت جاسوس نیست. بااینحال زن میانسال رابرت را در جریان شک هریسون به او قرار میدهد. رابرت اتهامات را رد میکند اما در ادامه مجبور میشود که به جاسوسبودن خود اعتراف کند.
کتاب گرمای روز