درست روز اول عقرب بود. که آمدند برای سوار کردن موتور آسیاب. همان روزی که بی بی، همه ی مردهای کاری ده را به ناهار دعوت کرده بود و قرار بود برای دیم کاری پشک بیندازد. جمعه ای بود و فردایش به ساعتی که میرزا عمو دیده بود، روز ولادت حضرت هابیل بود. و میدانچه ی آبادی را آذین بسته بودند و دورتادورش تخت گذاشته و فرش کرده. و یک دسته ی زرنا دف از دم صبح، توی کوچه ها بکوب بکوب داشت و بچه ها لب جوی ده گردوبازی می کردند و زندها دم درها و لب بام ها به تماشا نشسته و سه تا ژاندارم، تفنگ هاشان را وارونه به کول لای جماعت می پلکیدند.
هنوز یک ساعتی به ظهر داشتیم که دو تا سواری از پیش، و کامیون عین الله، از پس، چرخ هاشان را عین مهرها پلاستیکی به خون گاو قربانی شده ی اربابی رنگ زدند، و هر کدام ده دوازده تایی انگ خونین، که از یکی به دیگری کم رنگ تر می شد، بر زمین میدانگاهی نهادند، تا برسند پای عمارت آسیاب.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
در یک کلام بی نظیر بود . ابتدای داستان ممکنه که چندان گیرا نباشه و شما رو به دنبال خودش نکشونه . اما بعد از چهل پنجاه صفحه ،داستان شکل و روی درستی به خودش میگیره و خواه ناخواه شما رو تا پایان با خودش همراه میکنه .
آقامعلمی وارد روستا میشود. این شروع رمان جلال است. رمانی که اگر خواننده با نگاه جلال آشنا باشد، خیلی زود خواهد فهمید که این آقامعلم داستان، چقدر به خود آقاجلال نزدیک است و انگاری خودش است. در کنار شخصیت معلم، قلم جلال، جملهنویسی به تناسب جا، کوتاه و بلند و توصیفهای دو خطی اما کامل از اماکن و شخصیتها، همه و همه نشان از جلال و قلمش داشت. البته این رمان، به یک سفرنامهی یک سال تحصیلی یک معلم هم بیشباهت نبود. معلمی که ابتدای سال تحصیلی وارد روستا میشود، پایان نُه ماه هم با همان کامیونی که آمده، میرود. و این وسط چه اتفاقها که نمیافتد و چه خردهروایتها که نویسنده وارد نمیکند تا داستان سر و شکل بگیرد.
بعد از خوندن چهار اثر از جلال دیگر داشتم ناامید میشدم که چطور جلال،جلال شد این کتاب نشان داد جلال حالا فرم را هم کنار محتوا میداند!