روز به خیر همسرم. دلبندم، تو نامه های مرا دوست نداری. می دانم و سلیقه ات را تحسین می کنم اما چه کنم که در این چند روز حال و روز خوبی نداشتم. امیدوارم شوهر پیر و بیچاره ات را ببخشی و از دستش عصبانی نشوی. نامه ی دیروزت، روحیه ام را خراب کرد. نوشته ای که برای کریسمس نمی آیی یالتا. نمی دانم با خودم چه کنم. دکتر می گوید می توانم به مسکو بروم، دیگری می گوید مطلقا نه. اما من نمی توانم اینجا بمانم. اصلا نمی توانم بدون تو. توداری نکن. اولگا برایم از هرچه که در سر داری بنویس. جزئی ترین چیزها را برایم بنویس. نمی توانی تصور کنی نامه هایت چقدر برایم ارزش دارند. چقدر آرامم می کند. فراموش نکن که دوستت دارم.
محبوب عزیزترینم، دلبندم، خیلی وقت است با هم گپی نزده ایم. چنان ژولیده و آشفته ام که اگر مرا می دیدی، خیلی بدت می آمد... آنتون کجایی؟ این امکان ندارد. زندگی تازه داشت شروع می شد که یکباره برای همیشه پایان یافت. چه زندگی با شکوهی با هم داشتیم. تو همیشه می گفتی آدم می تواند به عنوان زن و شوهر بسیار سعادتمند زندگی کند. کاملا قبول می کنم. من با تو زمان طولانی زندگی خواهم کرد... چند روز پیش از مرگت، درباره ی دختر کوچولویی که باید می داشتیم صحبت کردیم. دلم به درد آمد از این که کودکی از تو به یادگار نماند.