کتاب «روانکاو و داستان های دیگر» کتاب بسیار جذابی است. «چه کسی واقعا دیوانه بود؟» این کل ماجرا است. این سوالی است که نویسنده می خواهد شما آن را کشف کنید. او هیچ پاسخی به شما نمی دهد. خوانندگان باید فقط سعی کنند از روشی سرگرم کننده و هوشمندانه که در آن ماشادو د آسیس به مسئله پیچیده عقل می پردازد لذت ببرند. مشاهدات او درباره جامعه آن زمان و جاه طلبی های بزرگ آنها فرآیند خواندن این کتاب را جذاب خواهد کرد. این داستان بیش از یک قرن پیش نوشته شده است ، اما طراوت خود را از دست نداده است.
ماشادو د آسیس (21 ژوئن 1839 ، ریو دو ژانیرو - 29 سپتامبر 1908 ، ریو دو ژانیرو) یک داستان نویس ، شاعر و نمایشنامه نویس اهل برزیل بود. وی به عنوان مهمترین نویسنده ادبیات برزیل شناخته می شود. با این حال ، او در طول زندگی خود محبوبیت گسترده ای در خارج از برزیل کسب نکرد.
آثار ماچادو تأثیر بسزایی در مدارس ادبیات برزیل در اواخر قرن 19 و 20 داشت. خوزه ساراماگو ، کارلوس فوئنتس ، سوزان سونتاگ و هارولد بلوم از ستایشگران او هستند و بلوم او را "عالی ترین هنرمند ادبی سیاه تاکنون" می خواند.
تیمارستان را خانه ی سبز می گفتند، چون اولین بنای شهر بود که چارچوب پنجره هایش را رنگ سبز زده بودند. تیمارستان با جشنی پر شکوه افتتاح شد. مردم از سرتاسر آن ناحیه، حتی از ریودژانیرو، آمدند تا آن را به چشم خود ببینند. باری، جشن افتتاح هفت شبانه روز به درازا کشید. نکته ی جالب آنکه تیمارستان هیچ نشده چند بیمار را پذیرفته بود و بستگان این بیماران فرصتی داشتند تا به چشم خود ببینند چه مراقبت های پادرانه و چه خیرات و مبرات مومنانه نثار آن حضرات می شود. دونا او اریستا، سرخوش از سرفرازی شوهرش، خود را غرق جواهر و ابریشم و گل کرده بود. در آن روزهای به یاد ماندنی، به راستی چشم و چراغ جمع شده بود. هر کس که بگویی، دست کم دو سه بار به دیدارش می آمد. کار از خوشامدگویی گذشت و به ستایش سر زد، زیرا - و این نکته به راستی مایه ی تفاخر جامعهی آن روزگار است - مردم دو تا اواریستا را در پرتو روح والا و اعتبار فراوان شوهرش می دیدند. البته به او حسادت می کردند . در این تردیدی نیست - اما حسادتی شرافتمندانه و میارک که از ستایش سرچشمه می گرفت
سه روز بعد، جناب پزشک که شاد و شنگول با کریسپیم سواری داروساز حرف می زد، افکار ناگفته ی خود را پیش او فاش کرد اسوارس، احسان و محبت هم در روش من جای خودش را دارد. این ها در واقع چاشنی غذاها هستند. من حرف های پولس قد پس به قرنتیان را که می گوید او اگر جمیع اسرار و همهی علم را بدانم و محبت نداشته باشم، هیچ هستم » این جور تفسیر می کنم. اما کار اصلی من در خانه ی سیز این است که دربارهی جنون حسایی مطالعه کنم، شدت و ضعفش را بشناسم، انواع مختلفش را طبقه بندی کنم، و بالاخره به علت این پله یاده پی ببرم و راه درمانش را پیدا کنم. این آرزوی قلبی من است. فکر می کنم با این کار خدمت بزرگی به بشریت می کنم کریسپیم سوارس گفت: بله، خدمت بزرگی می کنید
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
برگزیده بیست و دومین دوره کتاب سال ایران👌
چطوری کتاب قبل از ظهور فروید و روانکاوی نوشته شده اما روانکاو نام داره؟
فروید روانکاوی رو آکادمیک و رسمی کرد. ولی روانشناسی بالینی و روانشناسی، همچنین روانکاوی پیش از فروید مطرح میشد. در واقع فروید روش درمانی خودش رو روانکاوی اسم گذاشت اما این اسم ابداع این شخص نابغه نبود.
کتاب جذابی هست که روانکاوی و عشق دو موضوع اصلی آن است. با اینکه داستانها به حدود بیش از ۱۰۰ سال پیش تعلق دارند ولی درون مایه امروزی داستانها سبب میشود که جذابیت قصهها از بین نرود. داستانها از زبان راوی نقل میشوند. ترجمه به خوبی با متن سازگار است و به قدرت متن اضافه کرده.
ماشادو دِ آسیس، نویسندهی نامدار برزیلی، علاوه بر رمانهای مشهورش، بیش از دویست داستان کوتاه و بلند نوشت. روانکاو گزیدهی یک داستان بلند و یازده داستان کوتاه از این نویسنده است. «روانکاو»، داستان بلندِ مجموعه، روایت روانکاوی خوش اصل و نسب است که جز به علم نمیاندیشد. او به فکر آسیبشناسی روانی همشهریانش میافتد و برای این کار تیمارستانی احداث میکند و نام آنرا خانهی سبز میگذارد. روانکاو مدام رفتار مردم را مطالعهی میکند و از میان آنها اشخاصی را برای مداوا به خانهی سبز میفرستد که خلاف اصول عقلانی عمل میکنند. نتایج تحقیقات او پس از مدتی مردم را متعجب و نگران میکند و باعث رخ دادن اتفاقاتی در شهر میشود. این داستان با طنز و زبانی صیقلخورده همراه است.
درود بر شما آقای کاکاوند. من واقعا همیشه از نظرات شما لذت بردم بر خلاف عدهای!