فوق العاده جذاب ، ظریف و اصل.
به وضوح به عنوان یکی از آثار بزرگ قرن گذشته می درخشد.
هوندا پس از شنیدن داستان شاهزاده کوچک نگون بخت دیوانه، درصدد برنیامد تا با او دیداری داشته باشد. او می دانست که شاهزاده خانم مثل معبد طلایی کوچک درخشان همواره در دسترس است. و احساس می کرد شاهزاده مثل معابدی که هرگز از جای خودشان تکان نمی خورند و به جایی فرار نمی کنند، پیوسته آنجا خواهد ماند. به طور قطع در این کشور جنون مانند معماری و یا یکنواختی آن است، با آن رقص های زیبا و برازنده که به سمت شکوه و جلال جاویدان می رود. با خود اندیشید که یک روز دیگر، وقتی روحیه و خلق و خوی اش عوض شد، درخواست ملاقات خواهد کرد. شاید این تعلل و طفره رفتن بخشی از تجربه بی حوصلگی حضور در منطقه گرمسیری و در بخشی از سال های پیشرفت اش بود. حالا دیگر موهایش جوگندمی شده و خوشبختانه نیروی بینایی اش فقط کاهش اندکی پیدا کرده اگرچه از دوران کودکی نزدیک بین بوده است. او هنوز بدون استفاده از عینک ته استکانی پیرمردها می توانست خوب ببیند و کارهایش را پیش ببرد
میشیما به روش ساموراییها هاراگیری کرد ولی چون دوستش در استفاده از شمشیر تبحر نداشت برای قطع سرش نیازمند 3 ضربه شد و پایانی دردناک برای میشیما رقم زد
این نشر نگاه همه رو مسخره کرده .چند وقته قرار تجدید چاپ کنه .واقعا متاسفم اصلا به مخاطب احترام نمیذارن