یک شاهکار مدرن.
میشیما در تحلیل های دقیق روانشناختی خود مانند استندال است ، مانند داستایوسکی در کاوش در شخصیت های ویران شده تاریک
«مارکی ماتسوگائه، هیچ نامه ی بی امضای تهدیدآمیزی یا حتی نامه های ملایم تر از تندروهای چپ یا راست دریافت نکرده بود. مارکی که شصت سال را پشت سر گذاشته و یکی از اعضای مجلس اعیان به شمار می رفت، همواره دستی در تصویب نکردن هر لایحه ی پیشنهادی ای داشت که کمترین بویی از تندروی از آن استشمام می شد، اما به نظر نمی رسید که کسی متوجه این مسأله شده باشد. وقتی مارکی در ذهن خود به مرور گذشته می پرداخت، با کمال شگفتی درمی یافت که تنها حمله ی صورت گرفته به او، مقاله ی ویژه ای بود که اینوما نوزده سال پیش نوشت و در نشریه ای دست راستی منتشر کرد. همان طورکه به دوره ی غیرطبیعی آرامشی می اندیشید که تا این زمان بی هیچ وقفه ای ادامه داشت، فکرش به اینجا کشیده شده بود که کسی از پشت صحنه برای حفظ او کار می کرد، و آن آدم حفظ کننده کسی نبود جز اینوما که اولین حمله را به او کرد. این سلسله دلایل روی غرور مارکی خاک می پاشید. بعد از آن هم هرچه بیشتر به موقعیت خود می اندیشید، به نظرش احمقانه و مزخرف می رسید. به دلیل تأثیر ناشی از مقام او، پی بردن به چگونگی و کم و کیف حقیقی به چشمش امر ساده ای می آمد. ولی چنانچه کنجکاویش درست می بود، پس او می بایست خود را خیلی مدیون اینوما بداند، و به همین خاطر هم موقعیتش به شکل غیرقابل دفاع تری درمی آمد. و اگر اندیشه اش پایه و اساسی داشت، پس نتوانسته بود در کسی دشمنی و کینه ای برانگیزد.»
کتاب بسیار خسته کننده ای هست. با شاخ و برگ دادنهای بی مورد به طوری که میتونی چندین سطر و رها کنی و باز هم چیزی از دست ندی
"اسبهای لگام گسیخته"، پس از کتاب "برف بهاری"، دومین کتاب از چهارگانهی "دریای حاصلخیزی" یوکیو میشیما است! صبح روز بیست و پنج نوامبر 1970، یوکیو میشیما، 4 گانهی دریای حاصلخیزی را که تازه نوشته است روی میز کارش میگذارد. یادداشت کوتاه "عمر انسان کوتاه است اما من میخواهم جاودانه باشم" را روی کاغذهای تایپ شده قرار میدهد. به ناشر زنگ میزند تا نسخههای تایپ شده را تحویل بگیرد. سوار ماشین میشود و به یارانش ملحق میشود. همراه گروهی از ساموراییهای زیر دستاش، به پادگان توکیو حمله میکند و با گروگان گرفتن فرمانده آن، سربازان را گرد هم میآورد تا سخنرانی نیم ساعتهاش را با عنوان "شکست قانون اساسی ژاپن"، ارائه دهد. در نزد سربازها، از این کار او استقبال نمیشود. پس از 7 دقیقه از تاثیر سخنانش در آنها نا امید میشود. سخنانش را قطع میکند و ناحیه بالا تنهی لباساش را پاره میکند. شمشیرش را روی شکم میگذارد و فریاد "زنده باد امپراتور" را سر میدهد و شمشیر را داخل شکماش فرو میکند و هاراکیری میکند. زیردستِ او که مسئولیت قطع سرِ میشیما را عهده دار بود، به شدت متاثر میشود و ضربهای ناشیانه وارد میکند و شانهاش را هدف میگیرد. تلاش دومش نیز ناموفق است. نفر بعدی شمشیر را میگیرد و سر میشیما را قطع میکند. او به عنوان نفر بعدی هاراکیری میکند. پس از این عملیات، سربازها بُهت زده کلاهشان را بر میدارند و ادای احترام میکنند. میشیما، به نشانهی اعتراض به انحراف ژاپن از سُنن و آیینهای باستانی، اقدام به هاراکیری کرد. به نظر او ادبیات، به تنهایی توانایی تلنگُر وارد کردن به جامعه ژاپن را نداشت. او با خودکشیِ آیینیِ خود در سن 45 سالگی، سعی در وارد کردن آن تلنگر را داشت و در این راه چهارگانهی "دریای حاصلخیزی"، وصیت نامهی ادبیاش بود. سبک نوشتاری میشیما، همواره با استاندال و داستایوفسکی مقایسه میشود!
این ترجمه بهتره یا ترجمه اقای فریبرز مجیدی؟
۱۰۰ درصد این ترجمه
میشیما به روش ساموراییها هاراگیری کرد ولی چون دوستش در استفاده از شمشیر تبحر نداشت برای قطع سرش نیازمند 3 ضربه شد و پایانی دردناک برای میشیما رقم زد
با وجود قابلپیشبینی بودن، زیبایی محض بود. مخصوصا با توصیفهای تصویرپردازانهی نویسنده.
سومین کتاب از مجموعه ست نه دومی
شما اطمینان دارید؟ اخه من خوندم که رمان معبد سپیده دم سومین جلده
خیر، دومین کتابه. بعدی معبد سپیدهدم و بعدی زوال فرشته
میشیما استاد پرداختن به جزییات هست. انقدر ماهرانه اینکار رو انجام میده که محاله نتونید باهاش فضا سازی کنید حتی اگرقوه تخیل کمرنگی داشته باشید.قبل از این کتاب باید برف بهاری رو خونده باشید تا متوجه این داستان باشید.میشیما تو این جلد خیلی به جزئیات عقاید سیاسی خودش پرداخته و همین کسالت باری تمام نشدنی این کتاب رو همراه داره طوری که التماس خواهی کرد که دست برداره. من همینجا در اوج با این چهارگانه خداحافظی کردم.باشد در سالهای بعد که حوصله بهتری داشتم برگردم و این تناسخ در دنیای من به نتیجه برسه.