کاوشی فلسفی درباره ی حقیقت، استقامت و معنای زندگی.
به شدت توصیه می شود.
گوش کنید، رفقا! برخی چیزها را که می خواهم برایتان تعریف کنم خودم به چشم دیده ام. برخی چیزها که می خواهم برایتان تعریف کنم هم هستند که شاید آن ها مرا به خواب دیده باشند.
بیایید جلو، روی شاخه جاگیر شوید و این را بدانید که خواب ها مقدس اند. وقتی خوابیم، زندگی را همان طوری می بینیم که آفریدگار نخستین بار ما را دیده بود. هرچه باشد، ما همانی هستیم که آفریدگار در تنهایی آن شب درازش به خواب دیده بود. پس داستان هایی هم که وقتی خواب می بینیم بر ما فاش گفته می شوند، تنها تصویرهایی ساخته ی شب و مه نیستند، بلکه چیزهایی هستند که باید دریابیم و به خاطر بسپاریم. وقتی بیدار می شویم، چه کسی می داند به سوی انجام چه کاری هدایت خواهیم شد؟
کلاغ ها بالای چمنزاری پراکنده شدند. از آن بالا، صاعقه ای از پرها و چنگال ها فرود آمد و دسته ای چمن و گل و لای از زمین کند و در هوا پراکند. از میان ابری از آوار و غبار، نعره ای خشمگینانه بلند شد و عقاب طلایی رنگ بزرگسالی پیدا شد، چرخی زد، بر خودش مسلط شد و بدون آن که تردیدی به خودش راه دهد، مسن ترین و کندترین کلاغ را انتخاب کرد.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟