کتاب رقص ساعت

Clock Dance
  • 30 % تخفیف
    250,000 | 175,000 تومان
  • موجود
  • انتشارات: علمی علمی
    نویسنده:
کد کتاب : 20634
مترجم :
شابک : 978-9644043864
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 259
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

«آن تایلر» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب رقص ساعت اثر آن تایلر

کتاب «رقص ساعت» رمانی نوشته ی «آن تایلر» است که نخستین بار در سال 2018 منتشر شد. «ویلا دریک» در طول زندگی خود، لحظات سرنوشت ساز و مهم بسیار اندکی داشته است. اما یک روز، «ویلا» با یک تماس تلفنی عجیب از غریبه ای اسرارآمیز مواجه می شود. «ویلا» پس از این تماس تصمیم می گیرد به «بالتیمور» برود و دنبال زنی بگردد که هیچ وقت ملاقات نکرده، و همینطور دنبال دختر 9 ساله ی آن زن. این تصمیم ناگهانی، باعث می شود «ویلا» به قلمرویی ناشناخته قدم بگذارد. او در کنار همسایگان عجیبی که مثل اعضای یک خانواده با هم رفتار می کنند، تسلی و آرامشی را تجربه می کند که برایش بی سابقه بوده است. کتاب «رقص ساعت»، رمانی درباره ی امید، کشف خویشتن و فرصت های دوباره است و «آن تایلر» را در اوج توانایی هایش نشان می دهد.

کتاب رقص ساعت

آن تایلر
آن تایلر، زاده ی ۲۵ اکتبر سال ۱۹۴۱ در مینیاپولیس، مینه سوتا، رمان نویس، داستان نویس و منتقد ادبی آمریکایی و برنده ی جایزه ی پولیتزر برای داستان در سال ۱۹۸۹ است.آن تایلر در سال ۱۹۶۳ با نویسنده و روانپزشک ایرانی، تقی مدرسی ازدواج کرد. مدرسی که ۱۰ سال از او بزرگتر بود، در آمریکا مشغول تحصیل بود. آن ها در دانشگاه دوک با هم آشنا شدند و علاقه به ادبیات سبب شد که بیشتر به یکدیگر نزدیک شوند. پس از ازدواج و به علت پایان یافتن اعتبار ویزای اقامت مدرسی در آمریکا، به مونترال کانادا نقل مکان کردند و پس از...
نکوداشت های کتاب رقص ساعت
A delightful novel of one woman's transformative journey.
رمانی لذت بخش درباره ی سفر دگرگون کننده ی یک زن.
Barnes & Noble

Engaging as ever.
جذاب مانند همیشه.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

A bittersweet novel of family and self-discovery.
رمانی تلخ و شیرین درباره ی خانواده و کشف خویشتن.
Penguin

قسمت هایی از کتاب رقص ساعت (لذت متن)
آن شب وقتی «ویلا» به حمام رفت تا دوش بگیرد، پهلوی راستش را نگاه کرد تا ببیند کبود شده یا نه، اما کبود نشده بود. وقتی به تختخواب رفت، سعی کرد تمام تلاشش را بکند و به چیزهای دیگری فکر کند تا خواب بد نبیند-به این که فردا چطور «درک» را سرگرم کند؛ به این که آیا پدر و مادرش از درک خوششان آمده یا نه-و این کار جواب داد، کم و بیش.

اما وسط خواب عمیقش ناگهان سقلمه ای در پهلویش احساس کرد و وقتی از خواب پرید، آنقدر قلبش وحشتناک تند می زد که حس کرد می تواند لرزش پتو را روی قلبش ببیند. او با انگشتانش دنبال جای سقلمه گشت و به نظرش رسید که واقعا کمی جایش درد می کند، اما شاید به خاطر انگولک کردن آن در حمام بود.

بعد از آن، مدتی طولانی بیدار ماند و به سقف زل زد و به صدای نفس کشیدن بلند خواهرش در آن سمت اتاق گوش داد.