1. خانه
  2. /
  3. کتاب بی سرزمین

کتاب بی سرزمین

پیشنهاد ویژه
3.1 از 1 رأی

کتاب بی سرزمین

The Book of Unknown Americans
انتشارات: خزه
٪25
90000
67500
معرفی کتاب بی سرزمین
کتاب «بی سرزمین» رمانی نوشته ی «کریستینا هنریکز» است که اولین بار در سال 2014 منتشر شد. خانواده ی «ریورا» پس از این که دخترشان «ماریبل» در یک سانحه تا آستانه ی مرگ پیش می رود، مکزیک را ترک می کنند و به آمریکا می روند. آن ها اما خیلی زود درمی یابند که بهبودی کامل «ماریبل»—چیزی که امید اصلی و رویای آمریکایی این خانواده به حساب می آید—چندان آسان نخواهد بود. انگار هر کار کوچک آن ها، با موانعی در رابطه با زبان، نژاد و فرهنگ مواجه است. در همسایگی آن ها، پسری جوان به نام «مایور تورو» زندگی می کند که خانواده اش پانزده سال پیش از پاناما به آمریکا آمدند. «مایور» چیزی را در «ماریبل» می بیند که دیگران نمی توانند: این که ورای صورت زیبای او و رنج هایی که متحمل شده، انسانی دوست داشتنی، شوخ طبع و خردمند نهفته است. اما همزمان با نزدیک تر شدن این دو شخصیت به یکدیگر، خشونت بر آینده ی همه ی آن ها در آمریکا سایه می افکند.
درباره کریستینا هنریکز
درباره کریستینا هنریکز
کریستینا هنریکز نویسنده آمریکایی است که به خاطر رمان سال 2014 خود "کتاب آمریکایی های ناشناخته" شناخته شده است. پدر هنریکز از پاناما است و در سال 1971 برای کالج به ایالات متحده مهاجرت کرد. مادر او اهل نیوجرسی است و در مدارس دولتی دلاور به عنوان مترجم کار می کرد. هنریکز در دلاور متولد شد و در ایالات متحده آمریکا در مدرسه شرکت کرد، اما تابستان را در پاناما گذراند. او به عنوان یک کودک اسپانیایی صحبت نمی کرد و ملاقات های وی "چاره ای جز نشستن در آنجا و مشاهده" پویایی هایی که بعداً در نوشتنش برانگیخت، به ویژه گرما و شادی زندگی خانوادگی در میان خویشاوندان پدرش نبود.
ویژگی های کتاب بی سرزمین
  • نامزد نشان کارنگی سال 2015
  • نامزد بهترین کتاب داستانی گودریدز سال 2014
  • از کتاب های برگزیده نیویورک تایمز
نکوداشت های کتاب بی سرزمین

رمانی خارق العاده که تعریفی جدید به معنای آمریکایی بودن می بخشد.

Amazon

پرتعلیق، طعنه آمیز و غنی در انسانیت.

Penguin Random House

رمانی خیره کننده درباره ی امید و آرزو، احساس گناه و عشق.

Common Reads
قسمت هایی از کتاب بی سرزمین

ما به ساده ترین ها قانع بودیم: غذای خوب بخوریم، راحت بخوابیم، لبخند بزنیم، بخندیم و خوب باشیم! چیزهایی که همانقدر که حق دیگران بودند، می توانستند حق ما هم باشند. البته حالا که فکر می کنم، می بینم که من چنان ساده و خوش خیال بودم که فکر می کردم قرار نیست هیچ چیز در زندگی ما از این که تا به حال بوده، بدتر شود.

تازه غروب شده بود و تاریکی از ناکجا در آسمان پخش می شد. چند دقیقه پیش که در خیابانی شلوغ می راندیم، از کنار چندین چهارراه، فست فود و فروشگاه زنجیره ای گذشتیم. هرچه به آپارتمان نزدیک تر می شدیم، خلوت تر می شد. آخرین چیزی که قبل از پیچیدن در جاده ی خاکی منتهی به پارکینگ دیدم، مکانیکی قدیمی ای بود که لوگوی نقاشی شده اش روی زمین در مقابل نمای سیمانی خاکستری رنگ آن خودنمایی می کرد.

راننده وانت را پارک کرد و سیگار دیگری آتش زد. تمام طول مسیر سیگار کشیده بود و به ما فهمانده بود که علاقه ای به معاشرت ندارد.

نظر کاربران در مورد "کتاب بی سرزمین"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خیلی خیلی حیلی قشنگه نمیدونم چرا ما ایرانیا فقط کتابایی رو می‌خریم که یا نشرش معروف باشه یا توی اینستا تعریفشو میکنن این واقعا فوق العادس

1403/01/07 | توسطکاربر سایت
0
|