مقاله ای عالی درباره ی ابعاد مختلف غرور.
کتابی اندیشمندانه با تعادلی مناسب میان بیان مطالب تخصصی و فلسفه ورزی.
از میان همه ی گناهان کبیره، به احتمال قوی غرور است که به این بحث دامن می زند که آیا اصلا باید آن را گناه به حساب آورد یا خیر. در واقع بدون حس غرور انسان نمی تواند در زمینه ی فعالیت خویش به برتری دست یابد یا به تلاش برای رسیدن به آن ادامه دهد. غرور است که باعث می شود برای رسیدن به مقام های قهرمانی در ورزش تلاش کنیم؛ چرا مایکل جردن پس از کسب سه مقام قهرمانی در مسابقات ان بی ای به میادین بازمی گردد تا سه مقام قهرمانی دیگر را به خود اختصاص دهد؟ بی تردید، غرور ورزشی اش جریحه دار شده بود چون هنگامی که پس از ترک موقت زمین بسکتبال به بیسبال روی آورد، موفق نشد در لیگ بزرگ بیسبال ورزشکاری حرفه ای شود.
اگر بپذیریم که غرور دردسرساز است، همواره این پرسش به وجود می آید که آیا فقط دردسرساز است؟ مثلا، هنگامی که می خواهیم ویژگی های شخص بافضیلتی را برشمریم، غرور، که غالبا رذیلت تلقی می شود، ممکن است به یکی از ویژگی های ضروری هویت فرد بدل شود. همانگونه که لورنس بکر فیلسوف استدلال می کند: «اگر فرد بافضیلت به راستی برتر از افراد رذل باشد و اگر بخشی از فضیلت او متضمن شناخت چنین اموری باشد، به نظر می رسد وجهی از غرور لزوما در منش فرد فضیلت مند نهادینه شده است.»
در برخی موارد، به نظر می رسد غرور و سایر گناهان کبیره، حتی اگر از لحاظ فکری منسوخ نشده باشند، قطعا رو به زوال و فراموشی اند. طبق نظرسنجی اخیر بی بی سی، اکثر مردم بریتانیا «معتقدند هفت گناه کبیره دیگر نقشی در زندگیشان ندارد و گمان می کنند باید این گناهان را روزآمد کرد تا با جامعه ی مدرن امروزی سنخیت داشته باشد». این نظرسنجی ثابت کرد که گناهان کبیره ی اصلی غضب، شکمبارگی، تن پروری، حسد، غرور، بی بندوباری و طمع دیگر مثل سابق نفوذ ندارند و باید جایشان را به «فهرست جدیدی از محرمات معاصر» بدهند که «ذات اخلاقیات مدرن را به چنگ می آورند». بی رحمی در رأس فهرست جدید قرار گرفت و، به تبع آن، فحشا، تعصب، خیانت، ریاکاری، طمع (تنها گناه اصلی باقیمانده)، و خودپسندی رواج یافت.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.