کتاب تابستان زاغچه

Jackdaw Summer
کد کتاب : 22515
مترجم :
شابک : 978-6222041007
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 276
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد نشان کارنگی سال 2010

معرفی کتاب تابستان زاغچه اثر دیوید آلموند

کتاب «تابستان زاغچه» رمانی نوشته ی «دیوید آلموند» است که اولین بار در سال 2009 به چاپ رسید. «لیام» و «مکس» در هر تابستان به گشت و گذار در مناطق حاشیه ای و جنگلی «نورثامبرلند» می روند، اما امسال اوضاع متفاوت است. در یک روز داغ تابستانی، یک زاغچه این دو پسر را به سوی خانه ای قدیمی راهنمایی می کند که در آن، نوزادی در پتو پیچیده شده و کنارش، نوشته ای به چشم می خورد: «لطفا از او مراقبت کنید. او فرزند خدا است.» و به این صورت، «تابستان زاغچه» آغاز می شود—تابستانی که در آن، دوستی ها مورد آزمایش قرار می گیرد و مرز میان خوب و بد از بین می رود، تابستانی که «لیام» هرگز فراموش نخواهد کرد.

کتاب تابستان زاغچه

دیوید آلموند
دیوید آلموند در سال 1951 میلادی متولد شد. اولین کتابش اسکلیگ نام داشت که در سال 2007 جایزه ی کارنگی را به دست آورد و در یک رای گیری عمومی، سومین کتاب محبوب کودکان اعلام شد و در سال 2010 نیز جایزه ی دوسالانه ی هانس کریستین اندرسن را از آن خود کرد. کتاب های دیگر او از جمله چشم بهشتی، گل و اسم من میناست تحسین مخاطبان و منتقدین را برانگیخته اند. آلموند از به چالش کشیدن استانداردهای جامعه و بحث درباره ی مضامین فلسفی و عمیق در کتاب های نوجوان و حتی کودکش وحشتی ندارد و شاید دلیل جذابیت روزافزون آثار...
نکوداشت های کتاب تابستان زاغچه
A captivating novel for teens.
رمانی مسحورکننده برای نوجوانان.
Barnes & Noble

By a master storyteller.
اثری از یک داستان سرای متبحر.
Independent Independent

A wonderful piece of writing, unsettling yet poetic.
اثری شگفت انگیز، تشویش آور و در عین حال شاعرانه.
Guardian Guardian

قسمت هایی از کتاب تابستان زاغچه (لذت متن)
مامان همینطور که نگاه می کند، اشک می ریزد. می گوید: «آره. همه شان عین هم اند. همه آدم اند؛ درست عین خودمان.» می گوید: «موقع جنگ های مرزی و جنگ بر سر چراگاه ها، همین جا هم از این درگیری ها بوده؛ توی همین بوته زارها و زمین ها و قصرهایی که حالا جهانگردها سواره و پیاده به آن سر می زنند. اینجا هم کشت و کشتار و مرگ و وحشت بوده و اگر اوضاع و احوال مناسب باشد، اگر وحشی های بین خودمان را آزاد بگذاریم، باز پیش می آید.

وحشی ها همه جا هستند و منتظر فرصت اند. باید آن قسمت از وجودمان را که وحشی نیست، پرورش بدهیم. باید به فرشته ی درونمان کمک کنیم که بر دیو درونمان غلبه کند.

«آلیسون» را به خودش می چسباند و می گوید: «بدن هر کسی مثل بدن بچه است. مهم نیست چقدر بزرگ شده یا وانمود می کند که بزرگ شده. بدن نرم است. قشنگ است. آسیب می بیند. راحت می شود تهدیدش کرد. راحت می شود بهش آسیب زد. لطمه زدن و خون ریختن و استخوان شکستن و لت و پار کردن تقریبا مثل آب خوردن آسان است.» من و بچه را بغل می گیرد و می گوید: «محافظت کردن است که سخت تر و خیلی هم مهم تر است.»