یک داستان معمایی خارق العاده و چندلایه.
جذاب و قابل باور.
پوآرو، یک پرونده ی هیجان انگیز دیگر را حل می کند.
«دوشیزه الینور کاترین کارلیسل، جنابعالی متهم می باشید که در روز بیست و هفتم ژوئیه مرتکب قتل گشته اید و ماری ژرار را کشته اید! آیا به گناه خود اقرار می نمایید؟» دوشیزه الینور با چشمانی خیره که رنگ آبی روشنی است و موهای مشکی اش که بر روی ابروان نازک و چهره ی غمگینش ریخته بود با گردنی افراشته در جلوی قضات قد علم نمود و منتظر ماند. جو دادگاه، جو بسیار سنگین و کشنده ای بود، صدایی از احدی برنمی خواست و همه منتظر کلمات بودند، کلماتی که می توانست سرنوشت یک نفر را مشخص کند. وکیل مدافع با تشویش و نگرانی فوق العاده با خود اندیشید: «خداوندا اگر اقرار کند!» اعصابش خیلی خرد شده بود، در این هنگام لبان الینور گشوده گشت و اظهار داشت: «من هیچ گناهی ندارم، من پاک و بی گناهم!»
منشی دادگاه در این هنگام بلند شد، همه ی چشم ها به وی دوخته شده بود. او کیفرخواست را با صدایی ملایم اینچنین اعلام کرد: «هیئت محترم قضات، عالیجناب، به عرض می رساند که در روز بیست و هفتم ژوئیه در ساعت سه و نیم بعد از ظهر در قصر هانتربری، بانویی به نام ماری ژرار درگذشت.» الینور چند بار احساس کرد که دارد از حال می رود، جملات و کلماتی که به گوشش می رسید در حقیقت فقط صدایی بیش نبود و اصلا مفهومی نداشت. از آن کلمات فقط صدایی به گوشش می رسید ولی هیچی نمی فهمید...
کلمات، مثل میخ هایی که در یک جدار زخیم و محافظ فرو می روند، در پرده ی زخیمی که افکار الینور را احاطه کرده بود، فرو می رفتند... دادگاه. چهره ها. ردیف های بی پایان چهره ها! یک چهره ی خاص، با سبیل های بزرگ مشکی و چشم های نافذ. هرکول پوآرو، که سرش را کمی به یک طرف خم کرده بود، با چشم های متفکر او را تماشا می کرد. الینور با خودش فکر کرد: «سعی دارد بفهمد دقیقا چرا این کار را کردم... سعی دارد به درون سرم نفوذ کند تا ببیند چه فکری می کنم، چه احساسی دارم...»
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
آگاتا کریستی، نویسنده ای انگلیسی بود که بیشتر به خاطر داستان های معمایی و جنایی اش شناخته می شود.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
خیلی کتاب قشنگی بود و واقعا کارهای کریستی تعریف نمیخواد اینقد که هیجان انگیزه . خوبیه داستاناش این که علاوه بر اینکه همیشه قاتل به عدالت سپرده میشه ته داستان همیشه باید یه دختر و پسر بهم برسن