بین جریان تحقق شخصیت «طبیعی» یعنی آن که به طرز ناخودآگاه صورت می پذیرد و همین جریان در موردی که با خودآگاهی به وقوع می پیوندد، تفاوت فاحشی وجود دارد. در مورد اول خودآگاهی هیچگاه دخالت نمی کند و به همین جهت پایان تحول به همان تاریکی آغاز آن است ولی در مورد دوم آنقدر نکات تاریک به روشنایی واصل می شوند که از یک طرف نور تمام شخصیت را فرا می گیرد.
و از طرف دیگر خود را مردی گناهکار می دانست که نه می تواند «خار را از جسم خود» بیرون آورد و نه می تواند خود را از «لطمه های فرشته شیطان» رهایی دهد. معنی این نکته آن است که حتی کسی که نور معرفت بر او تابیده باشد، همان که هست باقی می ماند و در برابر آن که در درون وی جایگزین شده و شکلش قابل تشخیص و توصیف نیست و او را از هر سو در بر گرفته و عمقش به اندازه ی اعماق زمین و وسعتش مانند وسعت آسمان است، از «من» محدود خویش هرگز تجاوز نمی تواند کرد.
سیل احساسات منفی ظاهرا پایان ناپذیر است و وقایع هولناک همچنان پی در پی رخ می دهند. غول های «شاخدار» (یعنی صاحب قدرت) که مولود ورطه هایی عمیق و سهمناک هستند، از دریا سر بر می آورند. بدیهی است که وجدان بشر در برابر قدرت عظیم این نیروهای تاریکی و تخریب دچار وحشت می شود و به این سو و آن سو می نگرد تا شاید یک کوه امن یا ملجأ و پناهگاهی پیدا کند.