یک داستان معمایی ماورایی و پرشور.
طرفداران «لمنی اسنیکت»، ماجراجویی بعدی خود را در این کتاب پیدا خواهند کرد.
این اثر نام «تیلر» را به عنوان نویسنده ای فوق العاده بااستعداد به ثبت می رساند.
اتاق بزرگ پشت در با پرده های خاک گرفته ای که پنجره ها را پوشانده و به هم ریختگی که مثل موج روی زمین را گرفته، پر شده است. پرتو مخروطی شکلی از نوری سرد که ذرات گرد و خاک در آن می چرخد، از سقف بر روی یک میز دایره شکل، وسط اتاق پایین می آید.
در کنار میز روی ویلچری از جنس برنز درخشان و حصیر، خانم پیری با یک کلاه نشسته است. طوری که سر پر چین و چروکش از زیر پیراهن بلند ابریشمی گران قیمتش بیرون زده، من را یاد لاک پشت می اندازد. او با اشاره دست چنگال مانندش، من را به داخل دعوت می کند و در پشت سرم می چرخد و بسته می شود.
دهان مرد شبیه یک هفت پهن و برعکس است که لا به لای ریش استخوانی رنگ خیسش قرار گرفته. دهانش را باز می کند. از عصبانیت به فش فش افتاده است. متوجه می شوم توی ریشش جلبک دریایی است و دور و بر دکمه های زنگ زده اش هم جلبک است. بویش طوری است که انگار قرار است اتفاق بدی بیفتد.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
کتابه خوبیه
بد نیس😐