یادآور مجموعه چرخ های زمان رابرت جردن ... این شاهکار داستان گویی، در مقیاس وسیعی برای دوستداران فانتزی جذاب خواهد بود.
این داستان حماسی نفس گیر، صمیمیتی دلچسب و ماهیت روایی استادانه ای دارد.
این نخستین روایت سرعتمند ، زنده و بی تکلف ، فانتزی در حال بلوغ خود را در اساطیر باورپذیر ریشه می دهد.
صبح روز بعد، زودتر از همیشه بیدار شدم. دست و صورتم را شستم و به سمت غذاخوری رفتم تا چیزی بخورم. سپس، ازآنجایی که تا قبل از محاکمه ام در ظهر، کار خاصی نداشتم؛ بی هدف شروع به پرسه زدن در اطراف محوطه ی دانشکده کردم. قدم زنان از کنار چند عطاری و نوشیدنی فروشی گذشتم و باغچه ها و چمن های مرتب و کوتاه شده شان را تحسین کردم. آهسته روی یکی از نیمکت های سنگی حیاط وسیع محوطه؛ نشستم تا استراحت کنم. آن قدر آشفته و دلواپس بودم که نمی توانستم به انجام دادن کار مفیدی فکر کنم؛ پس نشستم و سعی کردم از هوا لذت ببرم. باد می وزید و با خود، کاغذهای باطله را روی سنگفرش؛ می رقصاند. چیزی نگذشته بود که ویلم، پرسه زنان به سمتم آمد و بدون دعوت کنارم نشست. موها و چشم های تیره اش که از مشخصه ی سیلدی ( ۳) بودنش به شمار می رفت، موجب شده بود بزرگ تر از من و سیمون به نظر برسد اما نگاهش به طرزی ناشیانه، شبیه پسرکی بود که هنوز به مرد بودن عادت نداشت. با لهجه ی زمخت و غلیظ سیارو ( ۴) پرسید: « نگرانی؟ » پاسخ دادم: « راستش دارم سعی می کنم بهش فکر نکنم. » ویلم زیر لب غرید. یک دقیقه در سکوت سپری شد و هردو نظاره گر رفت وآمد دانش آموزان شدیم. چند نفر از آن ها همان طور که در حال مکالمه با دوستان شان بودند؛ گاهی مکث و به من اشاره می کردند. چیزی نگذشت که از نگاه هایشان خسته و معذب شدم: « الان کاری داری که انجام بدی؟ » ویلم در پاسخ، به سادگی گفت: « نشستن و تنفس. » -پاسخ هوشمندانه ای بود. به همین دلیله که توی اکسیرشناسی ( ۵) هستی. تا یکی دو ساعت دیگه وقت آزاد داری؟ ویلم شانه هایش را بالا انداخت و نگاه منتظرش را به من دوخت. -می تونی نشونم بدی استاد آرویل ( ۶) کجاست؟ گفت که سری بهش بزنم؛ بعدا.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
به نظر من شاهکش یه اثر اورریتد هست نویسنده همون داستان هری پاتر رو برداشته برده توی یه دنیای قرون وسطایی و با چیزایی که از آثار فانتزی دیگه گرفته ترکیب کرده بعد هم به اسم خودش چاپ کرده
من صرفا بر اساس امتیاز گودریدزش که بالا بود (۴.۵۲) این کتاب رو خریدم. اما نظرم رو جلب نکرد. بنظرم زیاده گویی زیاد داشت و نسخه ترجمه (حدود ۱۰۰۰ صفحه) کمی برام کسل کننده بود. نویسنده میتونست تو حجم کمتری کتاب رو بنویسه و برعکس، کشش داستان رو بیشتر کنه. گرچه در اینکه این کتاب یکی از بهترینهای فانتزیه شکی نیست. داستان سرگذشت کوئوت طی ۳ روز در ۳ کتاب گفته میشه که هر کتاب داستان یک روزه، اما هنوز کتاب سوم منتشر نشده.
در تصویر هر دوتا کتاب "بخش دوم" نوشته شده. لطفاً اصلاحش کنید. و یه سوال... کل کتاب نام راستین باد از دو جلد تشکیل شده؟
بله ۲ جلده
ترجمه سحر کاوه خیلی بهتره نمیدونم چرا قسمت اولش نیلوفر شیرازیان هست که ترجمه اش خیلی بده
این کتاب قسمت دومه ، چرا زدید بخش اول