مدرسه ی «سی وارد پاینز» که در سال 1957 تأسیس شده، با این که یک مدرسه ی غیرانتفاعی شیک و پیک است، همیشه من را یاد قبرستان می انداخته؛ از پارسال که کلاس پنجم بودم و آمدم این مدرسه، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، همین بود.
سه روز تمام طول کشید تا فهمیدند این اتفاق افتاده و پلیس را خبر کردند و جنازه اش را روی صندلی پیدا کردند. هنوز هم هر بار از جلوی ساختمانش رد می شویم، «آبوئلا» صلیب می کشد تا اگر «دنا رسا» هنوز عصبانی است که چرا دیر او را پیدا کردیم، ما را ببخشد.
نباید دیر برسم؛ چیزی که بیشتر از همه کفرش را درمی آورد، تأخیر داشتن است. البته این تنها موردی نیست که رویش حساسیت دارد؛ قد لباس فرم، آدامس جویدن، بلندی صدا، خلاصه هر چیزی که فکرش را بکنید.